گفتم: خُب ... بس است دردت را فهمیدم. میخواهی بگویی اصولا رهبر، مشروعیت ندارد. خواه تنفیذ کاندیدای اکثریت را بپذیرد خواه نپذیرد. ولی تو چرا فکر میکنی فردی مثل سیدعلی خامنهای زیر حرفاش میزند و برای نجات رژیم و برای مصلحت نظام باعث آبروریزی خودش میشود؟ گیرم که گیلانی بهخاطر مصلحت نظام حکم قتل فرزند خویش را نوشت و امضا کرد، شیخ خزعلی بچه تحصیل کرده و فهمیدهاش را عاق کرد، در حالیکه رفسنجانی و واعظ طبسی و مکارم شیرازی و دیگر آیات عظام و غیر عظام فرزندانشان را به مقام و ثروت و مکنت رسانیدند و به ریش خزعلیها خندیدند ... ؟
اینک با مردم است که گول سفسطه و حقهبازیهای احتمالی رفسنجانی را در نماز جمعه نخورند و حساب خود را با موسوی و کروبی، چنانچه آن دو قصد شرکت در نماز جمعه را به این دلیل داشته باشند تا بدین وسیله، خواسته یا ناخواسته، به تلاشهای رفسنجانی برای دلسرد نمودن ملت در مبارزهشان و برای مصالحه با رهبر، مشروعیت بخشند، جدا کنند. 

ایشان همچنین حرفهایی زدند که ما شنوندگان ناتوان، آهسته و خموش و فقط در گوشه و کنار اذهان خویش، بطوریکه جیکمان در نیاید، پلکی نزنیم و لبمان تکانی نخورد ( چون سرت را میبویند مبادا فکر کرده باشی)، فکر کردیم، که رهبر عزیزمان، یا تو باغ نیست یا مثل همه دیکتاتورها قوه درک واقعیاتِ ملموس زندگی را از دست داده است و دچار آن بلایی شده است که روانکاوان به آن پریشانذهنی و آشفتگیخیال مینامند.