گفت: آیتاللهالعظمی سیدعلی، الخامنهای الموسوی الحسینی، با تقلب و فریب و سرقت در آراء، احمدی نژاد را، که مسبب شکست سیاسی و فروپاشی اقتصادی و باعث شرمندگی هر ایرانی است، بر خلاف خواست اکثریت، دگر بار بر مسند ریاست جمهوری نشاند. هم زمان دست مُزدور های یونیفورمپوش و لباس شخصیهای بیریشه را در سرکوب اعتراض مسالمتآمیز مردم باز گذاشت و مسبب کشتار جوانان وطن شد و با این کار نشان داد نشانی از عدل و عدالت و از تدبیر و درایت ندارد. نیز از مدیری و مدبّری، که طبق قانون اساسی خودشان میبایست از مشخصات رهبری محسوب شود، عاری است و در مجموع فاقد خصلتهای پسندیده است. بههمین دلیل طبق فتوای آیتالله منتظری، او بدون نیاز به تشکیل جلسهای و مجلسی، در مکان جائر، ستمکار و مستبد، از مقام ولایت مطلقه و رهبری، معزول است و مشروعیتای هم اگر میداشته، با این خرابکاریهای عرفی و شرعی، از دست داده است. گفتم: خُب ...؟ گفت: این اولندش. دویُم اینکه اگر به اعتقاد رهبر محمود احمدی نژاد منتخب اکثریت ملت است پس خود او، یعنی محمود احمدی نژاد، در سمت ریاست جمهوری، طبق مشروعیتی که به اصطلاح از مردم! کسب کرده است، حق انتخاب وزیران و معاونیناش را دارد. آیا مخالفت با گزینش مهندس اسفندیار رحیم مشایی، بهعنوان معاون اول رئیسجمهور، دخالت هردنبیلی رهبر و دلیل عدم اعتماد وی به رئیس جمهور منتخب مردم! نیست؟ و آیا این انگشت تو کارها کردن یک تو دهنی دیگر به امّت همیشه حزبالله نیست؟ گفتم: خُب ... که چی؟ گفت: این دومندش. سیّم اینکه، طبق برداشت آخوند های حکومتی، مصلحت نظام بر همه چیز، از جمله بر دین و بر ایمان بر خانواده و بر زن و بچه، ارجحیت دارد. امام راحل فرمودند مصلحت نظام حتا بر احکام ثانویه و دیگر آیات عظام و علمای اعلام فتوا دادند که تلاش برای ماندن بر سر قدرت نهتنها بر احکام ثانویه که بر احکام ثالثیه و رابعیه و خامسیه ... تا عشریه هم ار جح است! گفتم: خُب ... منظور؟ گفت: گیرم که بر اثر فشار روز افزون مردم و بهخطر افتادن نظام الاهی عبادی، که خطر فروپاشیاش حتا مایه دغدغهی آیتالله شیخ منتظری هم شده است، در صورتی که او میتواند با یک فتوا اعلام بکند در استقرار حکومت ولایت فقیه، در اوایل انقلاب، اشتباه کرده است و حرفاش را پس میگیرد و بدین وسیله نام نیکی در تاریخ از خود بجای بگذارد؛ آری اگر بر اثر فشار مردم و خطر فروپاشی رژیم، رهبر مجبور شود، علیرغم میل باطنی، احمدی نژاد را از مقاماش خلع کند، بهخواست مردم لبیک بگوید و برای نجات نظام، تسلیم رأی مردم بشود و ریاست حمهوری مهندس میر حسین موسوی را بپذیرد و ایشان را بهجای احمدی نژاد بنشاند، آیا مراسم تحلیف و تنفیذ رئیسجمهوری از دست رهبر جائر، ستمکار و قاتل، با توجه به عدم مشروعیت و عزل از مقام، طبق اصولی که در بالا عرض شد، قانونی هست؟ آیا قابل تأیید و مورد قبول هست؟ و آیا آقای موسوی حاضر است تنفیذ مقام ریاستجمهوری را از دست چنین رهبری بپذیرد؟ آیا با این کارش، مشروعیت مجدد به رهبر نامشروع نمیبخشد؟ آیا خون نداها، سهراب ها و دیگر جوانان وطن پایمال نشده است؟
آیا میر حسین نیز پس از تنفیذ بر دست رهبر بوسه می زند؟
گفتم: خُب ... بس است دردت را فهمیدم. میخواهی بگویی اصولا رهبر، مشروعیت ندارد. خواه تنفیذ کاندیدای اکثریت را بپذیرد خواه نپذیرد. ولی تو چرا فکر میکنی فردی مثل سیدعلی خامنهای زیر حرفاش میزند و برای نجات رژیم و برای مصلحت نظام باعث آبروریزی خودش میشود؟ گیرم که گیلانی بهخاطر مصلحت نظام حکم قتل فرزند خویش را نوشت و امضا کرد، شیخ خزعلی بچه تحصیل کرده و فهمیدهاش را عاق کرد، در حالیکه رفسنجانی و واعظ طبسی و مکارم شیرازی و دیگر آیات عظام و غیر عظام فرزندانشان را به مقام و ثروت و مکنت رسانیدند و به ریش خزعلیها خندیدند ... ؟ * گفت: آنچه که مربوط به آبروی رهبر میشود ... بنیانگذار جمهوری اسلامی، امام خمینی، این مشکل را حل کرده است، یعنی آقای خامنهای هم میتواند طی یک جلسه محرمانه با خدا، پس از صرف چای و بیسکویت، آبرویاش را با وی معامله کند. گفتم: تکلیف جام زهر چه میشود؟ گفت: خامنهای مردش نیست...
ملت ایران، بهاستثنای ذوبشدگانی مثل حسین شریعتمدار، که نه حسین است و نه شریعتمدار، محمود احمدی نژاد را بهعنوان رئیسجمهور بهرسمیت نمیشناسند و معتقدند وقتی کسی خود شخصا مشروعیت نداشته باشد چگونه معاونین و وزیران و مشاورین و دستیاراناش میتوانند مشروعیت و مقبولیتی کسب کنند؟ هر چند ولایت مطلقه، با یاری گرفتن از قدرت مطلقه( چوب و چماق و اسلحه سرد و گرم اسلامی)، سر هفتاد میلیون ایرانی کیسه کشیده، او را بر کرسی ریاست نشانده باشد. * اگر قرار شد روزی روزگاری سیدعلی خامنهای را، پس از آزادی وطن، کِتبسته به دادگاه بکشند، یکی از جرائم بیشمارش توهین به شعور ملت شریف ایران خواهد بود، که پساز چهار سال ندانمکاری و خیانت و ویرانی در اقتصاد مملکت، توسط خودش و رئیسجمهور منتخباش، بار دیگر مدعی شده است ملت، احمدی نژاد آزموده و بیسواد را با اکثریت آراء بهعنوان رئیسجمهور انتخاب کرده است، کسی که چهار سال پیش توسط امداد های غیبی خود رهبر، بر کرسی ریاست نشست. * در حقیقت میخواستم مطلب دیگری را عنوان کنم. احمدی نژاد، اسفندیار رحیم مشایی را، کسی که از خودش هالوتر و بیسوادتر است، بهعنوان معاون اول، انتخاب کرده است. اینک چند روز است از همه طرف، مقدار زیادی هم برای منحرف کردن افکار عمومی، سر و صدا راه انداختهاند که رحیم مشایی حق ندارد معاون اول باشد. البته نه به این دلیل که او نیز مثل ارباباش باعث شرمندگی ملت ایران است، بل به این بهانه که گفته است مردم ایران با ملت آمریکا و مردم اسراییل اختلافی ندارد، که با همه نادانیاش حرف درستی زده. ولی اصل مطلب اینجاست که گویا رهبر هم دستور کتبی بر انصراف احمدی نژاد از انتخاب رحیم مشایی بهعنوان معاون اول داده است و رئیس جمهور منتخبِ رهبر، تره هم برای حُکم وی خُرد نکرده و نمیکند! و با این حرفنشنوی در واقع تو دهن رهبر زده است... اجازه بدهید حساب دو دوتا چهار تا را بکنیم. احمدی نژاد دستورات رهبر را پشیزی ارزش قائل نمیشود و کار خودش را میکند و تا آخر خط پای حرفاش میایستد و با همه نادانی و سادهلوحی، چنان کلاهی سر رهبر میگذارد، که تا بیخ گردناش فرو برود، یعنی در انتخاب همکاراناش، سلیقه و اوامر رهبر را به زبالهدانی میریزد و در مقابله با استبداد مطلقه وی، نامی از خود بهجای میگذارد، کاری که نه رفسنجانی و نه خاتمی عرضه و جرأت انجاماش را نداشتند. آیا احمدی نژاد در چنین حالتی کسب وجههای برای خویش نکرده است؟ برای احمدی نژاد، پس از چهار سال دیگر ریاست، انتخاب مجدد در دستورالعمل قرار نخواهد داشت! تا وی را به تمکین سوق دهد، پس چرا تو دهن رهبر نزند؟ رهبر چکار میتواند بکند؟ آیا او میتواند، پس از اینهمه تقلب و آبروریزی، رئیسجمهور منتخب و منتصب خویش را بدون چون و چرا از مقاماش خلع بکند؟ یعنی ناخواسته به خواست مردم، تن دهد؟ همان مردمی که او، بهمنظور حفظ احمدی نژاد، با چنگ و دندان در مقابلشان ایستاده است؟ فراموش نکنیم خامنهای آخوند کینهتوزیست. او میخواهد سر به تن ملت نباشد ولی تسلیم خواستههای آنان نشود. آیا جز ترور رئیسجمهور، گزینه دیگری برای رهبر باقی میماند؟
گفت: در حالی که رهبر برای همیستگی با حماسیون خالد مشعل در غزه و همدردی با حزباللهیون حسن نصرالله در لبنان، سهروز سهروز عزای عمومی اعلام میکند و گونی گونی دلارهای ملت ایران را به آن سو حواله میدهد، در سوگ سرنشینان هواپیمای "تاپالوف" و کشته شدن بیش از یکصد و شصت ایرانی، نه اظهار تسلیتی کرد و نه اعلان همدردی، عزای عمومی پیشکشاش! گفتم: روزی نمیگذرد که این امت همیشه نا آرام، که با هیچ ترفندی زیر بار حرف زور نمیرود، با فریاد های "مرگ بر دیکتاتور" و "مرگ بر خامنهای" خواب را بر چشم رهبر حرام نکند و لرزه بر اندام نحیفاش نیاندازد. انتظار داشتی با این اُمت ناسپاس اظهار همدردی هم بکند؟ عزای عمومی هم اعلام بکند؟ پرچم خرچنگنشاناش را نیمه افراشته بکند؟ در خطبهای، روضهای، ذکر مصیبتی بکند؟
* گفت: رهبر در سخنان روز بعثت نشان داد هنوز هم از مرحله پرت است و نمیداند مردم چه میخواهند و بهقول آلمانیها نمیداند چکش در کجا آویزان است: Wo haengt der Hammer? گفتم: خوب هم میفهمد و لی فراموش نکن او یک آخوند است و آلوده بهصدها کید و ترفند! اصولا در دروغ و حقه غسلاش دادهاند.
*
گفت: این داستان رحیم مشایی، معاون اول، دیگر چه صیغهای است... قاه قاه خندیدم. گفتم: آخوندها خوب بلدند سر مردم را گرم نگهدارند. مشروعیت خود احمدی نژاد زیر سؤال است، دعوا بر سر معاوناش راه انداختهاند؟ جز انحراف افکار عمومی چه شیطنت دیگری زیر عمامه آخوندهای مکاّر نهفته است؟
گفتم مردی را تو ده راه نمیدادند ...
گفت: سراغ خانه کدخدا را میگرفت؟
* گفت: آقای اکبر گنجی با عدهای وطندوست در نیویورک، برای همبستگی با هموطنان درونمرز، اعتصاب غذا راه انداخته است. در این میان خبرنگار رادیو اسراییل قصد مصاحبهای با ایشان داشته ولی او گفته است من با صهیونیستهای اشغالگر مصاحبه نمیکنم! گفتم: بشر با بشر فرق میکند. بشر های مسلمان، مثل حماسیون ساکن نوار غزه، حتا اگر روزی صد تا موشک قسام هم روی سر زن و بچه اسراییلی پرتاب بکنند، با بشرهای یهودی در همسایگیشان کمی بشرترند و تا حدودی از حقوق بشری بیشتری برخوردارند. ساکنان شیعه جنوب لبنان به همچنین. حالا تو توقع داری کسی که در جمهوری اسلامی و در فضای آخوندزده ایران، با آن همه مغزشوییهای شبانهروزی، بزرگ شده، در آن محیط درس خوانده، در آنجا تربیت یافته، بیاید و از درد یهودیان ساکن اسراییل حرف بزند؟ از حقوق آنها دفاع بکند؟ آ یا فکر میکنی او اصولا حقوقی برای اشغالگران! قائل است؟ گفتم من در تماسهای تلفنی که از درون وطن با رادیوهای خارج از مرز صورت میگیرد میشنوم که سبعیت و خشم آدمکشان خامنهای، در درگیری با هموطنان صلحجویمان، با رفتار اسراییلیها با فلسطینیهای مسلح مقایسه میکنند. من از خود میپرسم: من نیز که فیلم درگیری فلسطینیها با نیروی انتظامی اسراییل را، اینجا در اروپای آزاد، دیدهام و میبینم، چرا نمیتوانم برخورد وحشیانه آدمکشان خامنهای با دختران و پسران هموطنم را با برخورد نیروی انتظامی اسراییل با فلسطینیهای ستیزهجو مقایسه بکنم؟ کدام تظاهر کننده ایرانی اسلحه بدست داشت؟ آیا شما هرگز دیدهاید که یک فلسطینیی معترض، آرام و در چارچوب قانون دست به تظاهرات بزند؟ بدون فحاشی؟ بدون سنگ پراکنی؟ بدون اسلحه سرد و گرم؟ از آقای گنجی نیز که در این فضای ضد یهود و هیتلری پرورش یافته است چه انتظاری میتوان داشت. ولی چون بچه هوشیاری است ممکن است یکسال دیگر حقایق را جور دیگر ببیند و ار عمل امروزش پوزش بطلبد.
شنیدم میر حسین موسوی وارد دانشگاه نشده، که در پشت نردهها در صف دوستان و همرزمان حضور داشته است. کار درستی کرده! بهآخوند اعتمادی نیست. چه بسا ممکن بود رفسنجانی در زدن یکی به نعل یکی به میخ، میخی هم به طرف موسوی پرت کند و او - موسوی - اگر در صف نماز گزاران حضور میداشت، محکوم به سکوت بود. زیرا امکان پاسخگویی نداشت و همین سکوت وی بهانهای میشد به دست حسین شریعتمداری و دارو دستهاش، برای تحقیر وی و کوبیدن رهبر جنبش نزد هواداراناش، که شریعتمداری در منفیبافی استاد است.
شعار: " خونی که در رگ ماست/ هدیه به رهبر ماست" نیز از ابداعات او است، که انتظار دارد نوگلان، نوجوانان و نوباوگانِِ وطن، جانشان و خونشان را نثار پیرمردی معتاد، قدرتدوست، معیوب و خرفت، بکنند، تا چند صباحی بیشتر بر مردم حکومت بکند، ولایت بکند و شریعتمداریها از نعمات آن برخوردار شوند. * ما از رفسنجانی، بهدلیل اینکه در خطبههایش علیه آزادیخواهان و علیه جنبش سبز جبهه نگرفت و در دوپهلو سخنگفتن، پهلوی طرفداریاش از ملت سنگینی کرد، سپاسگزار نیستیم. او به وظیفهاش عمل کرد. او راه دیگر و چاره دیگری نداشت، هرچند در مقام رئیس مجلس خبرگان و رئیس مجمع تشخیص مصلحت، قادر بهانجام کارهایی بیش از این بود و هست، که نکوهش و سرزنش مقام رهبری - اگر نگوئیم عزل - بهدلیل قانونشکنی، یکی از آنهاست و دو دیگر، آلترناتیو تندادن به رفراندوم و همهپرسی!
* ایشان اگر در مقابل احمدی نژاد از موسوی حمایت میکند، نه تنها بهدلیل نفرتیست که از رئیسجمهور منتصب رهبر دارد و از اتهامهای او علیه خانوادهاش بیزار و کینه آخوندی بهدل گرفته است، بلکه میداند، خوب هم میداند، احترام به رأی مردم و رسیدن موسوی بهحقاش، در حکم نجات انقلاب و تداوم حکومت آخوندی است! یعنی گزینهای که سیدعلی رهبر، گُمشده در استبداد و ذوبشده در دُگم خویش، از آن غافل است. یا قدرت درکاش را ندارد! یا دارد ولی بیش از حد به نیروی نظامی و انتظامیاش متکیست. اما تا کی؟ دریغا او نیز به همان مرضی مبتلا شدهاست که همه دیکتاتورها به آن مبتلا میشوند: سنگینی گوش ( عبرت و بصیرت)...
* پس از حضور گسترده ملت در تظاهرات دیروز، جهان اینک منتظر حرکت رهبر در صحنه شطرنج است. او، همانطور که رفسنجانی دیروز در نماز جمعه نصیحتاش کرد، یا با تندادن بهخواست ملت و انجام حرکتی معقول، در صدد نجات انقلاب و حکومت آخوندیاش بر میآید، یا بیش از پیش مسبب سرنگونی زودرس آن میشود، که خواست اکثریت است. یک چیز در این بازی از هماکنون مشخص است: برنده ملت است، که همیشه در تاریخ چنین بودهاست، فقط کمی درایت و قدرت تشخیص لازم است، که دیکتاتورها، بهگواهی تاریخ، فاقد آن هستند.
جناب آقای رفسنجانی! نهتنها ایران، که جهان نیز حضور پرشکوه حضرتعالی را در چنین روزی، در نماز جمعهی عبادی سیاسی و دشمنشکن دانشگاه تهران را انتظار میکشید. تا با درایت و هوشیاری، با زیرکی و مرد رندی، که دنیا در تو سراغ دارد، مرهمی بر زخم زخمدیدگان بگذارید، سخنان تسلیبخشی برای آرامش ستمدیدگان بهستوه آمده بر زبان آورید و راه حلی برای مشکل و معضلی که رفیق، دوست و همرزمات سیدعلی، بریده از ملت، در جامعه ایران بهوجود آورده است بیابید؛ ولی دریغ که پیشبینی ما بهحقیقت پیوست و از امامزاده تو هم، همانطور که انتظار میرفت، معجزهای برنخاست. نگفتید تکلیف تقلبی که در آراء مردم شده چیست؟ مردم چگونه میتوانند به حقشان برسند، اگر نه از راه تظاهرات مسالمت آمیز؟ انتخابات جدید را با نظارت سازمانهای بینالمللی پیشنهاد میکنید یا خیر؟ در مقام رئیس تشخیص مصلحت نظام و رئیس مجلس خبرگان عزل رهبر یا دستِکم سرزنش و نکوهش وی را، بهعلت تقلبی که انجام داده، و فریبی که بهمردم زده است، پیشنهاد میکنید یا خیر؟ در آغاز سخن از اُنس و اُلفت و محبت پیامبر اسلام صلواةالله علیه یاد کردید، و زمان صدر اسلام را بهیاد نماز گزاران انداختید، که اندیشه آن زمان مو بر تن من راست کرد، که ضد و نقیض کوچکی را در سخنان جنابعالی، در مقایسه با سخنان آیةالله العظمی امام خمینی دیدم، که فرمودند در صدر اسلام هفتصد نفر را در یک روز گردن زدند. شاید این مثال را بدین دلیل آوردید، که ملت برود کلاه نمدیاش را به هوا پرت کند که در مدت یک هفته تظاهرات فقط چند نفر انگشتشمار کشته داده است، صدر اسلام بودیم چه می شد؟ گفتید: « انتخابات خوب شروع شد و همه چیز آماده یک افتخار بزرگ برای کشور ایران بود، اما اینطور نشد.» ملاحظه رهبر کردید؟ نگفتید چرا آنطور نشد؟ مقصر کی بود؟ چه کس سر ملت مظلوم و صلحجو و عزیز ایران را کلاه گذاشت؟ چه کس بهقولاش وفا نکرد؟ و ملت را نفهم و احمق فرض کرد؟ و تصور کرد همانطور که چهار سال پیش، نهتنها سر ملت که سر خودت و سر کروبی هم کلاه گذاشت و هر دوتای شما هیچ غل... ببخشید هیچکاری نتوانستید بکنید، فکر کرد اینبار نیز میتواند همان بازی چهار سال پیش را راه بیندازد؟ بهقول میشتی غلومسَین: روی زمین سفت نشاشیده بود. گفتی: « پیامبر اسلام به امام علی گفته است "اگر دیدی مردم راضی بودند و تو را قبول کردند و به تو این سمت را دادند با اجماع اکثریت، شما بپذیر. اگر احتراز کردند، بگذار هر کاری می خواهند بکنند." ». حسین شریعتمداری امشب در کیهان لابد اینجور پاسخات را خواهد داد: آخه اون زمان چماق و باتوم وجود نداشت، تفنگ و مسلسل وجود نداشت، گاز اشکآور و اسپری فلفل نبود! ملت غلط میکند احتراز میکند! بگذاریم هر کاری میخواهند بکنند؟ بسیج و سپاه و لباس شخصی و خواهران زینب و حزبالله و ثارالله و جندالله و شّرالله و چه و چه را برای عمهمان درست کردهایم؟ میفرمایید: «جمهوری اسلامی لفظ تشریفاتی نیست! هم جمهوریاست هم اسلامی» نه پدرجان! ملت میگوید این حکومت خر تو خر نه جمهوریست نه اسلامی! از آخوند های ثروتمند مجلس خبرگانِ رهبری و از روحانیون تاجر و رانتخوار مجمع تشخیص مصلحت نظام مایه میگذاری؟
بهتو میگویند کو شاهدت؟ دُمباَت را نشان میدهی؟
* آقای رفسنجانی عزیز! مأمورین حکومت نصایح شما را خوب گوش دادند و بلافاصله پس از اتمام نماز، با باتوم و گاز اشکآور بهجان ملت افتادند. بیهوده نیست که نماز جمعهی عبادی سیاسیی کمر شکن، نام گرفته است.
* در نهان و بهکنایه مقایسه کردی اواخر حکومت پیشین را با امروز جمهوری آخوندی.
فکر میکنی رهبر گوشاش به این حرفها بدهکار است؟ نمیگویم حرف شما را نفهمیده است، خیر، خوب هم فهمیده، اصولا نیازی به اخطار جنابعالی ندارد. این سرنوشت مستبدین و دیکتاتورها است که با دست خود گور خود را میکنَند.
قرار است آقای هاشمی رفسنجانی خطیب نماز جمعه این هفته باشد.
آیةاللهآلعظمی خامنهای با اعمال تقلب و با خرابکاریهایی که در خردادماه، در انتخابات ریاستجمهوری، بهعمل آورد، سَرَش، هنگام شیرهخوردن، بدجور و تا بیخ گردن در خمره گیر کرده است.
رفسنجانی اگر اینک بهدادش میرسد نه از سَر مهر، که نخست برای نجات منافع خویش، دو دیگر برای مصلحت نظام و نجات سیستمیست، که خود معمار و پایهگذارش بوده است. در نهایت برای صاف و صوف کردن جادهایست، که رهبر، در اوج استبداد و خودکامگی و ندانمکاری، کج و معوج و پر از دستاندازش کرده است. بنا است رفسنجانی رهبر را از مخمصه و گردابی که در آن گیر کرده است بیرون بکشد و سعی در مصالحه بین او و ملت دارد. در مقابل لابد انتظار دارد چماقداران رهبر او و بچههایش را آسوده بگذارند و هر از گاه بهبهانهای دستگیر نکنند. ایضا احمدی نژاد به او بند نکند و ثروتاندوزیهای وی و بچههایش را دایم در رسانههای همهگانی، جلو کسَ و ناکسَ، به رُخاش نکشد. رهبر نیز حماقتهای احمدی نژاد بیسوات! را بر اعمال و کردار امیر کبیر! کارکُشته و مکّار ترجیح ندهد.
رفسنجانی در واقع حق به گردن خامنهای دارد این درست نیست که رهبر نمک بخورد و نمکدان را بشکند و ایشان را به حاشیه براند
* اینک با مردم است که گول سفسطه و حقهبازیهای احتمالی رفسنجانی را در نماز جمعه نخورند و حساب خود را با موسوی و کروبی، چنانچه آن دو قصد شرکت در نماز جمعه را به این دلیل داشته باشند تا بدین وسیله، خواسته یا ناخواسته، به تلاشهای رفسنجانی برای دلسرد نمودن ملت در مبارزهشان و برای مصالحه با رهبر، مشروعیت بخشند، جدا کنند.
اگر قصد موسوی و کروبی از شرکت در نماز جمعه صرفا حضور در خیابانها در جمع مردم و همدردی با ملت است، که معادله فرق میکند و قدمشان گرامی است. موسوی و کروبی برای هواداران خویش کاملا روشن نکردهاند چرا و بهچه دلیل در نماز جمعه رفسنجانی در دانشگاه تهران، که لابد با تأیید رهبر و در تبانی با وی صورت میگیرد، شرکت میکنند؟ آنها به احتمال نمیدانند ولی با شناختی که از رفسنجانی دارند حدس میزنند وی در خطبهاش چه خواهد گفت؟ و اگر رفسنجانی، همانجور که شیوه اوست، با ایما و اشاره، با دو پهلو و سهپهلو سخنگفتن، یکی بهنعل و یکی بهمیخ زدن، اعمال موسوی و کروبی را پس از انتخابات زیر سؤال برد، و آن دو را دعوت به تعامل و قبول تصمیم رهبر بکند، این دو نه تنها شانسی برای اعتراض و فرصتی برای موضع گرفتن ندارند، که محکوم بهشنیدن اتهامات و گوشدادن بهسرزنشهای او تا آخر خطبه خواهند بود. با این کار اعتماد خویش را نزد هواخواهان از دست خواهند داد و مرتکب اشتباهی میشوند، که دیگر قابل برگشت نیست . موضعگیریهای روز بعد در اینترنت و در وبسایتها، آب رفته را بهجوب باز نخواهد گرداند! * رفسنجانی هرگز نظامی را که خود پایهگذارش بوده است رها نمیکند، خانه را بر سر خود خراب نمیکند، زن و بچه و ثروت و مکنت را بهخطر نمیاندازد و با ایرادگرفتن از تقلب و خرابکاری و ندانمکاریهای رهبر، بسیج و سپاه و لباس شخصیها و بطور کلی چماقداران فدایی رهبر را در مقابل خود قرار نمیدهد.
*
آیا من اشتباه میکنم؟
آیا رفسنجانی نتیجه انتخابات را، همچون اکثریت مردم، باطل اعلام خواهد کرد؟
در مقام رئیس مجلس خبرگان و رئیس تشخیص مصلحت نظام، رهبر را بابت تقلب در نتیجه انتخابات سرزنش خواهد کرد؟
حکومت احمدی نژاد را غیر قانونی خواهد خواند؟
رفراندوم و همهپرسی را برای تداوم حکومت روحانیون پیشنهاد خواهد کرد؟
حضرت آیةالله العظمی سیدعلی خامنهای در 24 تیرماه 1318 هجری شمسی، مطابق با 28 صفر 1358 هجری قمری و برابر با 16 ژوئیه 1939 میلادی در مشهد بهدنیا آمد ( ویکیپدیا). یعنی حضرتاش بهتاریخ شمسی امروز هفتاد ساله میشود و بهتاریخ فرنگی فردا. خداوند تبارک و تعالی طول عمر بهایشان عنایت فرماید ولی هم او میداند و هم ما میدانیم که ملت رنجدیده ایران نام وی را در تاریخ پر افتخار خویش به نیکی ثبت نخواهد کرد، سهل است او که مسبب بگیر و ببند، زندان و شکنجه و کشتُکشتارهاست، در ردیف سعدبن وقاصها و حجاجبن یوسفها، جای خواهد گرفت.
او مسؤل اعمالیست، که هرچند خود بهسبک آخوندی زیر بارش نمیرود و معصیتهای کبیره و صغیرهاش را بهگردن دشمن، علیالخصوص آمریکا و اسراییل میاندازد. ولی تاریخ برگهای زمان را ورق میزند و حقایق را همیشه عریان، همانطور که بودهاست، بهثبت میرساند.
* خامنهای اگر همان آخوند روضهخوان ساده سابق باقی مانده بود، چه بسا هم نزد خدا عزیز میماند و هم در نزد اقوام و اعوان خویش و هم نزد دوست و آشنا احترام و عزّتای کسب میکرد و نام نیکی از خود بهجای میگذاشت. کسانی که قبلاز انقلاب، چه در زندانهای شاه، چه در تبعید و چه در مجالس و محافل اُنس با وی آشنا بودهاند، سخن از شخصی وارسته و گشادهدست، سخن از روحانی خوشاخلاق، مهربان و خندهرو، میرانند. دریغ و هیهات که مقام دنیوی و جایگاه رهبری و ولایت مطلقه، موجودی از وی ساخته است، که از هر چیز که بگذریم، حتا در خلوت خویش و با خویشتن نیز بیگانه شده است. و چه بد! او آبرویاش را، اگر چیزی از آن باقی مانده بوده است، در دفاع از شخص کممایهای مثل احمدی نژاد نزد ملت ایران و در جهان ریخت و همه چیز خویش را در حمایت از وی به ثمنبخس فروخت. و در کوشش برای نگهداری او بر سر قدرت، آنهم بههرقیمتی، و بر خلاف خواسته و میل جوانان آیندهساز وطن و در تضاد با آرزوهای اقشار جامعه، که کمی آزادی میخواستند، آیندهای تاریک و بدنام برای خود ورق زد. او مصداق کسی را یافته است، که در مجامع روحانی و بهزبان آخوندی به آن « خسرالدنیا والآخره» میگویند.
* همه عاقلان قوم و آیةاللههای برجسته و دارای نام و نشان در نظام، از منتظری تا صانعی از طاهری تا حتا ملاحسنی در ارومیه، عیان و آشکار، در خفا و پوشیده، تقبیح میکنند عمل و رفتار نسنجیده و آزمند رهبر را در مسأله انتخابات. میگویند گیریم که موسوی یا کروبی رئیسجمهور شده بودند، با بودن شمشیر دوموکلاسی مثل ولایت مطلقه فقیه بر سرشان، آن دو چهکار میتوانستند، بدون خواست و میل رهبر، انجام بدهند؟ که تو اینچنین ترسیدی؟ و بهسیم آخر زدی؟
حقیقت این است که رهبر خاطره بدی داشت از دوران نخستوزیری میرحسین موسوی، از دوران رئیسجمهوری رفسنجانی و محمد خاتمی و همین دلواپسی و دلهُرهی بیجا، او را از هول حلیم توی دیگ انداخت. او مصلحت خویش، قدرت و حکومت خویش را بر مصلحت مردم صلحجو، که در چارچوب همین رژیم، کمی تغییر، کمی هوا برای نفسکشیدن میخواستند، ترجیح داد.
او مصلحت کشور را به مصلحت احمدی نژاد و دارد و دستهاش فروخت. و کاری کرد که حتا به قوانین مندرج در قانون اساسی رژیم الاهی/ زمینی خوش نیز پشتپا زد! کاری کرد که فضیلت و خصلتِ رهبری، مدیر و مدّبر و عادل بودن را، از خویش سلب کرد. * دکتر شجاعالدین شفا، مورخ، روشنفکر، دانشمند، محقق و پژوهشگر، که بیشاز بیست سال از رهبر مسنتر است، در نامهای سرگشاده به او هشدار داده است.
این امر مرا بیاد هشدارهای بختیار، علی اصغر حاج سید جوادی، داریوش فروهر و دیگر دلسوزان مملکت، در قبل از انقلاب، به شاه میاندازد، که مطمئنم خود رهبر هم، که تقریبا همسن و سال من است، این نامهپراکنیها، این هشدارها، این نصیحتها را بهخوبی بهیاد میآورد! ولی او، شاه، گوش شنوا نداشت و زمانی پنبه از گوش بیرون آورد که دیگر دیر شده بود، خیلی دیر. آقای خامنهای! بههوش باش! نگذار تو هم به همان سرنوشت دچار شوی که دیگران قبل از تو به آن دچار شدند!
ملت را بیش از این از دست مده! بیا و به آغوش ملت باز گرد! در روز مبادا اولین کسانی که از اطرافات پراکنده شده و فرار کنند همین حسین شریعتمداری، همین الهام، همین حداد عادل، فاطمه رجبی و دامپزشک سردار سرلشکر حسن فیروز آبادی خواهند بود، ده نمکی و اللهکرم که رفتند ... مطمئن باش حسن نصرالله، خالد مشعل و اسماعیل هنیه هم بهدادت نخواهند رسید! اکنون جز "بله قربانگویان" همیشگی، کسی همنشین و هممحفل تو نیست و اگر هم کس مانده باشد منافعشان ایجاب نمیکند تو را از خواب اصحاب کهف بیدار کنند! از من گفتن، از تو نشنیدن!
اسدالله علم ،وزیر دربار شاهنشاهی، در خاطراتش مینویسد هر گاه نسبت به عملکرد نخستوزیر ( هویدا )، نزد شاه ایراد میگرفتم، اعلیحضرت میگفتند: ولی هرچه ما میگوییم او بدون چون و چرا عمل میکند! اعلیحضرت، پس از خاطرههای تلخ با سپهبد رزمآرا، در گیریهای ممتد با دکتر محمد مصدق، طلبکاریها و دخالتهای با جا و بیجای فضلالله زاهدی، حق داشت از فرمانبرداری و سر سپردگی نخستوزیر هویدا راضی باشد و حاضر نشود وی را عوض کند. مملکت را بهباد میدهد؟
بدهد، بهدرک! بهگفته علم عمده نارضایتیهای مردم در آن زمان حاصل ندانمکاریهای دولت و ناراضیتراشیهای دولتمردان بود، که همه بدون استثنا به اسم شاه تمام میشدند. * میرحسین موسوی، در زمان نخستوزیری، چنان حلاوت و لذت رئیسبودن را در کام رئیسجمهور خامنهای تلخ کرده بود، که سر انجام کار به پا در میانی آقای خمینی کشید.
هاشمی رفسنجانی با مکر و فریب او را بر مسند رهبری نشانده بود و رهبر، چه بخواهد چه نخواهد، وامدار او بود و هست.
کروبی میگوید زمانی که من دوش بهدوش و شانه به شانه بنیانگذار انقلاب در گعدهها و زانو به زانوی وی در نُدبههای شبانه مینشستمه، انفاس مبارکشان را استشمام میکردمه. تو سید علی، در کسوت یک آخوند گمنام روی پلههای اتاق رهبر در مدرسه رفاه مینشستییه و از زور بیکاری به چپقات پُک میزدییه، مگس میپراندیه و شپش میکشتییه و منتظر بودی رهبر، در راه رفتن به مستراح، از کنارت بگذرد، تعظیم و تکریم و سلام تو را پاسخ بدهد. یا شاید هم ندهد ... آخه تو که کسی نبودییه! محمد خاتمی، هر چند او نیز بنا به خصلت آخوندی، مصلحت نظام را بر مصلحت هفتاد میلیون ایرانی ترجیح میدهد، ولی از آنجا که کفش کهنه در بیابان نعمتیست، سواد و معلوماتاش، عقل و شعورش، درک و ذکاوتاش، در عالم آخوندی صدها بار بیشتر از خامنهای کینهتوز و عصبیمزاج است.. در نتیجه این سه نفر، خاتمی، موسوی، کروبی، در مقابل اعلیحضرت سیدعلی خامنهای پایینخیابانی همان رُل را بازی میکردند که آن سه نفر: رزمآرا، مصدق و زاهدی، در مقابل اعلیحضرت محمدرضا شاه پهلوی.
بدون اینکه بخواهم آن سه ایرانی وطنپرست را با ذوبشدگان در ولایت، که خیلی دیر صدای ملت را شنیدهاند، مقایسه کنم.
* آیا محمود احمدی نژاد، که بهیُمن حمایت خامنهای از هیچچیز به همهچیز رسیده است، و ارادت و بندگی و نوکری خویش را با لیسیدن دست و پای وی نشان داده است، بهترین گزینه برای رهبر نیست؟ * خامنهای، در مقام رهبری، هرگز با روزنامه و مجلهای، با رادیو و تلویزیونی، با روزنامهنگار و نویسندهای، گفتگو نکردهاست و در مصاحبهای روبرو، شرکت نکرده است. و چون آزادی بیان در مملکت وجود ندارد و کسی جرأت نقد و پرسش از وی را ندارد، پس هنگام منبر رفتن آنچه دل تنگاش خواست بر زبان میآورد و مثل همیشه تبدیل به واعظ غیر متعظ میشود. روضهخوانیاش در نماز جمعه و در روز پدر، نمونه بارز هذیانگویی و افکار استبدادی و ضد و نقیضگویی وی است. کار بهجایی رسیده است که از یاوهگویی و دروغگویی خویش شرم نمیکند. آیا وقتی میگوید 24 میلیون نفر از رأی دهندگان به کاندیدای منتخب وی احمدی نژاد رأی دادهاند، توهین به عقل و شعور و درایت یک ملت بزرگ و آزاده نیست؟ آیا واقعا نفهمید شرکت انبوه مردم در رأی گیری برای تحول در سیاست مملکت و برای تغییر در رأس دولت ناتوان بود؟ او حتا نیازی ندید انتخابات را، برای حفظ ظاهر هم شده، وارد مرحله دوم بکند. او ملت را ترسو، نادان و خاموش تصور میکرد.
دیروز دوشنبه، پانزدهم تیرماه، روز پدر بود. جا داشت پدر امت، رهبر معظم انقلاب، نه بهخاطر پدر و روزش و ارزشاش، بل بهاحترام زاد روز امام اول شیعیان علی (ع)، به منظور تسکین درد مردم ستمدیده، اظهاراتی پدرانه و سخنانی آشتیطلب و دلجویانه، بهقصد گذاشتن مرهمای بر زخم دل مادران داغدیده، جوانان آسیبرسیده، دختران رنجکشیده، همانطور که از یک پدر مهربان و با عطوفت، انتظار میرفت ایراد بفرمایند! ولی دریغ که شهوتِ قدرت و خشم اسلامی چشم هر مستبد دینی، هر دیکتاتور مذهبی و هر تمامیتخواه را کور میکند.
رهبر ما شوربختانه بهجای اُنس و اُلفت باز هم شاخ و شانه کشیدند و فرمودند اگر کور و کر و لال نشوید، چشم فتنهی شما فتنهگران را کور میکنم و اگر بیش از این شلوغ بکنید و باز هم به « اردو کشیهای خیابانی» دست بزنید، این بار نیز چنان پدری از تان در میآوریم که آن پدر درآوردن قبلی فراموشتان شود.
ایشان همچنین حرفهایی زدند که ما شنوندگان ناتوان، آهسته و خموش و فقط در گوشه و کنار اذهان خویش، بطوریکه جیکمان در نیاید، پلکی نزنیم و لبمان تکانی نخورد ( چون سرت را میبویند مبادا فکر کرده باشی)، فکر کردیم، که رهبر عزیزمان، یا تو باغ نیست یا مثل همه دیکتاتورها قوه درک واقعیاتِ ملموس زندگی را از دست داده است و دچار آن بلایی شده است که روانکاوان به آن پریشانذهنی و آشفتگیخیال مینامند. ایشان فرمودند: « برخی از سران کشورهای غربی... ضمن تشویق به اغتشاشگری، مردم ایران را اغتشاشگر معرفی کردند.» ما ایرانیهای خارجنشین، که بعضیهامان حتا بهچند زبان زنده دنیا مسلط هستیم، نه در این چند هفته گذشته و نه در گذشتههای دورتر، هرگز نشنیدیم، ندیدیم، نخواندیم، که کسی از سران کشورهای غرب مردم ایران را به اغتشاش تشویق کرده باشد و همزمان عقلاش را از دست داده و مردم ایران را اغتشاشگر معرفی بکند! رهبر نمیفهمد! ولی ما میفهمیم. اینجا در کشورهای غربی، مطبوعات آزادند، صدا و سیما آزادند، اندیشه و بیان آزاد است. مردم اینجا، شهروندان این دیار، میبینند فیلمهای یورش برادران بسیجی را، لباس شخصیهای اسلامی را، یونیفورمپوشهای ماسک بهصورت فدایی انقلاب بهظاهر اسلامی را، کتککاریها، قتلها، بگیر و ببندها را، در خیابانها، در کوچه پسکوچهها، چه از طریق تلویزیون چه بهوسیله اینترنت فیلتر نشده، آری میبینند، مشاهده میکنند و چون معتقدهستند که : « بنی آدم اعضای یکدیگرند / که در آفرینش ز یک گوهرند» سیاستمداران منتخب خویش را زیر فشار قرار میدهند و میگویند شمایید که سخنگوی مایید! از جانب ما، بهوکالت از ما ملت، اعتراض بکنید به این دولت آدمکش مسلط بر ایران، که اگر چنین نکنید، اعتراض نکنید، در انتخابات آینده حسابتان را کف دستتان میگذاریم و کسی را انتخاب میکنیم که بتواند وکالت ما را بهعهده بگیرد، به خواستهما گوش دهد و عمل کند! اعتراض دولتمردان آلمانی، آمریکایی، انگلیسی، فرانسوی و... و... از اینجا ناشی میشود و بس... آقای محترم!
ولی رهبر ما این چیز ها را نمیفهمد ... او نمیتواند اینچیزها را بفهمد ...نمیتواند این حقایق را درک بکند...
بسوزد پدر قدرت مطلقه که هوش و اختیار از انسان میرباید!
وقتی رهبر میگوید: « ما رفتارهای مداخلهجویانه این دولتها را محاسبه خواهیم کرد» آدم چه بگوید به اینهمه ساده لوحی و بیاطلاعی؟ * اینک چند روز است که چینیها، مسلمانان اویغور در ایالت "سینکیانگ" در شمال چین را میزنند، میکشند، زندان میکنند. بیش از 170 نفر تا کنون کشته شدهاند 900 نفر را دستگیر کردهاند .... آقای رهبر ! تو که نمیتوانی جاری شدن حتا یک قطره خون را از دماغ فلسطینیان ببینی و بهعلامت پیوند و همبستگی با آنها شالشان را بهگردن میاندازی! روز عزا در ایران برقرار میکنی. چرا چشمات را به ظلمی که به مسلمانان چینی ساکنان ایالت " اویغور" روا میرود میبندی؟ آقای رهبر، سعی کردم این چند جمله را با رعایت ادب و احترام بنویسم ولی چهکنم که تو با این اعمالات، چه در سیاست داخلی، چه در سیاست خارجی، سزاوار هیچگونه احترامی نیستی....
هنوز مرکب نوشته "ساندی تایمز"، که گزارش داده بود اسراییل موافقت عربستان را برای استفاده از فضای آن کشور، بهمنظور بمباران تأسیسات هستهای ایران کسب کرده است، خشک نشده بود، که مقامات اسراییل شتابزده تکذیب کردند. که اگر چنین نمیکردند بهمعنای تأیید بود. عراق و ترکیه قبلا مخالفت خود را از عبور جنگندههای اسراییلی بهاطلاع رساندهاند، هر چند آنها نیز موافق با اتمیشدن جمهوری اسلامی نیستند. دور زدن شبه جزیره عربستان برای هواپیماهای جنگی اسراییل هم وقت زیاد میطلبد هم نیاز به سوختگیری هوایی دارد. عبور از فضای عربستان مسافت را کمتر از نصف میکند. جمهوری اسلامی جز حماس و حزبالله، دوستی در خاورمیانه برای خود باقی نگذاشته است. بشار اسد، که مثل پدرش گونی گونی دلارهای نفتی ایران را میبلعد، در هر فرصت، ایران را در رابطه با سهجزیره خلیج فارس محکوم کرده است و کماکان محکوم میکند، حماس و حزبالله بههمچنین. آل سعود هرگز چشم دیدن ایرانیهای شیعه، بویژه آخوند های فتنهگر را نداشتهاند و اگر خطر ایران جدیتر شود چه بسا از سوخترسانی به جنگندههای اسراییل ابا نکنند. جو بایدن، معاون رئیسجمهوری آمریکا، گفتهاست اگر اسراییل قصد حمله به ایران را داشته باشد ما مانعاش نمیشویم. و البته تنهایاش نیز نخواهند گذاشت. احتمال حمله، هماکنون، که مردم صلحطلب ایران با سرکوب وحشیانه و کشتار و دستگیری آزادیخواهان توسط مزدوران رژیم غاصب روبرو شدهاند، از هر زمان دیگر بیشتر است. مردمی که از طریق مسالنتآمیز طالب تغییر در سیاست مملکتشان بودند ولی با فریب و ریا و تقلب و کودتای رهبر انقلابشان روبرو شدند، که هرگونه امید و انتظار برای اصلاح را به نا امیدی مبدل کرد. ایرانیان، برخلاف آخوندهای حاکم، وطنپرستاند. ولی هرگونه اعتراض به حمله را آخوندها بهیقین بهحساب دفاع مردم از سیستم آخوندی حاکم بر مملکت منظور خواهند کرد. که در دروغگویی و وارونه جلوه دادن حقایق استادند. این تنها مردم ایران نبودند که در انتخابات 22 خرداد، در چارچوب همین نظام واپسگرا، تغییر را طالب بودند. بسیاری از کشورهای خاورمیانه و اروپا و آمریکا، با مردم ایران همصدا بودند. * بارک اوباما کمتجربه است. دوزاریاش دیر میافتد و حریف حُقه و ترفند آخوندهایی که مادرزاد مکار و حبلهگر هستند نمیشود. توضیحات و روشنگریهای "نتان یاهو" در واشنگتن نیز نتوانست اوباما را چنان متقاعد کند که با مشت آهنین با دولت فریبکار آخوندی برخورد کند. اسراییل هیچ گزینهی دیگری روبروی خویش نمیبیند جز اینکه خود دست بهکار شود و تا دیر نشده برنامه اتمی جمهوری اسلامی را متوقف سازد. آخوندها از بس به ملت ایران و به جهانیان دروغ گفتهاند، که اگر هم در اعلام استفاده صلحآمیز از نیروی هستهای صادق باشند، کسی حرفشان را باور نمیکند. احمدی نژاد نیز با کمعقلی و با نابخردی و با تهدیدهایاش بهترین بهانه و دستآویز را به عقابها در اسراییل داده است. آیا اسراییل هم اکنون در آمادهباش و مشغول برنامهریزی برای حمله قریبالوقوع به ایران است؟ موشکهای پدافند و پاتریوت در صحرای نگب و در شمال اسراییل آماده نابود کردن راکتهای پرتابی جمهوری اسلامی هستند. زیر دریایی" دلفین" در دریای عمان، جلوی تنگه هرمز، کمین نشستهاست. در این میان کشورهای اروپایی هستند که با هراس و دلهره به اسراییل و به تصمیمهای نتانیاهو مینگرند، که با حمله به تأسیسات اتمی ایران، به احتمال قوی، روند "بیزنیس" و داد و ستد آنها را بههم خواهد ریخت. و گرنه آنها نیز، با موش و گربه بازی آخوندها بر سر مذاکرات اتمی ، خیر چندانی از این حکومت ندیدهاند.
گفت: آقای رفسنجانی از پایهگذاران جمهوری آخوندی همراه با ملت ستمدیده مینالد که:« هیچ وجدان بیداری از این وضع راضی نیست». منظورش کدام وضع است و مگر کدام وجدان بهخواب رفته است، که او از عدم بیداریاش مینالد؟ گفتم: آقای منتظری میگوید: آن زمان که ما تز " ولایت فقیه" را عنوان و در قانون اساسی پایهریزی کردیم منظورمان این نبود که این ولایت را مطلقهاش بکنند و مثل بختک بهجان مردم بیافتند. شورای نگهبان را هم ما برای این برقرار نکردیم که بیایند و استصوابیاش بکنند و یکی مثل جنتی کریهالمنظر، عُقدههای شخصیاش را در آن پایه و اساس قرار دهد! (نقل بهمضمون). من میگویم وقتی فردی مثل آیتالله منتظری، که خود آخوند است و پس از سالها تلمذ و تجربه هنوز فلز آخوند را نشناخته، این چنین از دست طایفه خویش بهفریاد است، پس چه توقعی میتوان از ملت بیچاره داشت، که بر حسب عقاید مذهبیاش، دربست به آخوند اعتماد کرد؟ رفسنجانیی رهبرساز نیز، که خامنهای را پس از مرگ خمینی از بُقچهاش بیرون آورد، فکر نمیکرد رهبر دستساختهاش روزی بهجای قاتق نان، قاتل جاناش شود.
رفسنجانی از وجدان بهخواب رفته رهبر مینالد. ولی او، خامنهای، در خواب اصحاب کهف فرو رفته است. او کسی نیست که با صدای رفسنجانی بیدار شود و به چک سفیدی که در نماز جمعهاش به آدمکشاناش داد، بیاندیشد و ناراحتی وجدان دامنگیرش شود، او صدای اعتراض ملیونها مردم عاصی در خیابانها را هم نشنید. * گفت: نظرت در باره نوشته حسین شریعتمداری و تهدید هایش نسبت به موسوی و کروبی و خاتمی چیست؟ گفتم: در اوایل انقلاب، خمینی، با توجه به نفرتی که از شاه و حکومت سلطنتی داشت، تر و خشک را باهم سوزاند. وقتی از او ایراد گرفتند که این آدمکشیهای بیرویه و بی محاکمه نه با قوانین اسلام انطباق دارد نه با قواعد غیر اسلامی. او در پاسخ گفت: لاکن اینها محکمه لازم ندارند اینها فقط هویتشان معلوم شود کفایت میکند. حسین شریعتمداری و سید علی خامنهای مصداق بارز همین گفته خمینی هستند، که در روز سرنگونی، دیگر دادگاه و محکمهای لازم ندارند. گناه اینها در قتل و آدمکشی، بهقول خمینی، اظهر منالشمس است. اگر دولتمردان حکومت سابق بهزعم ایشان مفسد فیالارض بودند اینها مفسد فیالارض و فیالهوا هستند! محکمه و دادگاه فقط پول و وقت ملت را هدر میدهد. * گفت: غرب بر سر دو راهی قرار گرفته است. از یک طرف ریا و تقلب و آدمکشیهای اسلامی را بر نمیتابد و بهحکم وظیفه دولت ملتستیز را محکوم میکند، از طرف دیگر ریششان در مسأله هستهای گیر است. فکر میکنی سر انجام چه تصمیمی اتخاذ بکنند؟ آیا اگر تن بهمذاکره بدهند، مشروعیت نظام نامشروع را نپذیرفتهاند؟ گفتم: غربیها میگویند کلید مذاکرات هستای رزیم در جیب جلیقه ( گوروی اعظم [+]) خامنهایست و معتقدند تا ولایت مطلقه وجود دارد و بهجای 70 میلیون فکر میکند و تصمیم میگیرد، چه تفاوتی بین موسوی و احمدی نژاد هست؟ این یکیش! دوم اینکه آخوند های ملعون دنبال چنین فرصت و بهانهای هستند که غرب به هر دلیل خود را از مذاکره کنار بکشد یا بهتأخیر بیاندازد، تا آنها آسودهخاطر برنامه هستهای و احتمالا تولید بمب اتم را پیش ببرند. سوم اینکه غرب بهاین مسأله واقف است، اگر اسراییل، که خیلی بهتر از غربیهای سادهاندیش آخوند های دغل و حقهباز را میشناسد، از تأخیر در مذاکره یا قطع مذاکره، احساس خطر بکند، تردیدی بهخود راه نمیدهد که تا فیها خالدون آخوندها را بمباران بکند. در این صورت بعید نیست تعادل خاور میانه بههم بخورد، هر چند من معتقدم غرب بُزدل بیهوده میترسد.
کشورهای عربی فند تو دلشان آب خواهد شد. حزبالله لبنان و حماس، هرچند ماتمزده میشوند و لی هیچ غلطی نمیتوانند بکنند و من مطمئنم که در فاتحه جمهوری اسلامی حتا یک روز هم عزای عمومی اعلام نخواهند کرد، آنطور که برای صدام شهید سه روز عزا اعلام کرده بودند.
مردم ایران هم میگویند اگر قرار شد زیربنای مملکت ما را ویران بکنند، که امیدواریم نکنند، دستِکم چند بمبهم تو این شلوغی روی سر آخوند های بیوطن بریزند، تا ما بتوانیم در نبود آنها مملکتمان را از نو بسازیم! مردم میگویند ما از راه شرکت در انتخابات و از راههای مسالمتآمیز، سعی خودمان را برای یک (چینج) برای یک تغییر بهعمل آوردیم ولی این حکومت توتالیتر جز زبان زور زبان دیگری سرش نمیشود. خود ما که نتوانستیم، یعنی نگذاشتند. پس آب که از سر گذشت چه یکوجب چه یکمتر. * گفت: یک سؤال دیگر ... گفتم نه دیگه، حوصلهام سر رفت ...
سابق بر این، یعنی تا حدود یک قرن پیش، یا کمتر ، هر گاه جمعیت جهان بیرویه رو به فزونی میگرفت و دغدغه کثرت نفوس و مشکلات ناشی از آن و پیآمدهای ناخواستهاش، افکار صاحبنظران را بهخود مشغول میداشت، طبیعت خود راه چاره میجست و پاسخاش را هم مییافت. آتش فشانای، زلزلهای، طاعونای، وبایی، آبلهای، حصبهای، تیفوسای، اسهالی، کوفتی، زهر ماری میآمد و چند صد هزار نفر را میگرفت و با خود میبرد؛ در نتیجه جا برای دیگران باز و تعادل مجددا برقرار میشد.
مبتلایان به بیماریهای گوناگون نیز اکثرا افرادی بودند ضعیف و نحیف، که تحت تسلط و نفوذ معنوی گروهی بهنام روحانی، مادرزاد از علم نظافت بیخبر بودند و دستورالعملهای نوشته و نانوشته بهداشتی را رعایت نمیکردند و بهیُمن تلقین همین روحانیون نظافت را علامت بورژوازی و نشانه کفر و الحاد میانگاشتند و بهمصداق: هرچه کثیفتر متدینتر، میزیستند.
*
کتاب آسمانی مسلمانها برای کتب مذاهب دیگر و محتوای آن احترام قایل است. از اینجهت آنچه را در تورات و انجیل، در رابطه با نزول بلایای دهگانه بر فرعون و فرعونیان آمده است، مورد تأیید مسلمانان نیز هست.
همانطور که میدانیم فرعونیان برنامهی نابودی موسی و قوم بنیاسراییل را چیدند، زیرا قوم یهود، که بهمنظور کسب آزادی مجدد قصد کوچ از مصر را داشت. با مخالفت فرعون و مصریان، که با این عمل موسی بردههایشان را از دست میدادند، روبرو شد. خداوند تبارک و تعالی بلای دهگانه بر فرعونیان نازل نمود و ارتشی را که قصد جلوگیری بهقهر، از کوچندگان داشت، در بحر احمر غرق کرد. حدس میزنم از جزئیات این بلای دهگانه مطلع هستید و لزومی به وارد شدن به جزئیات و ارائه توضیح بیشتر نیست.
*
اینها را که عرض کردم مال سابق بود؛ امروز اما بلایا و بیماریهای مُسری بهصورتی دیگر ظاهر میشوند: جنون گاوی، ذکام هونگ کنگی، سیاه سُرفه مرغی، آنفلونزای خوکی، عطسه اسلامی، ایدز و غیره ... بیشک از زمانی که اپیدمی آخوندیسم در ایران شایع شده، انواع و اقسام امراض انسانی و حیوانی نیز در جهان گسترش بیشتری یافته است ...
*
داشتم کتابخانه کوچکام را خانهتکانی میکردم. تعدادی بریده روزنامه و مجله یافتم. خبری را که در زیر مینویسم به نقل از یکی از مطبوعات چاپ جمهوری اسلامی است که در همان آغاز ظهور حکومت آخوندی در ایران منتشر و در دنیا پخش شده است.
« نوزاد عجیبالخلقهای که از آمیزش یک مرد و یک خوک ماده در روستای کوچکی نزدیک مسکو به دنیا آمده توجه بسیاری از پژوهشگران و پزشکان جهان را به خود جلب کرده است. این نوزاد بههنگام تولد از مادر خوک خویش 6 پوند و 11 اونس وزن داشته و پدر او آقای "یوری تنچین" که یک کشاورز ساده است نام "الکساندر" را برای او انتخاب کرده است. الکساندر بینی و مو وگوشهایی شبیه به خوک دارد، پاهای او شبیه به انسان اما دارای دو دست پشمآلود نظیر خوک است ... پدر این نوزاد که گویا از این ماجرا سخت شرمنده شده است منکر هر نوع رابطه نامشروع با خوک ماده مزرعه خویش شده و به خبر نگاران اظهار داشته که با تزریق اسپرم خود بهوسیله سُرنگ به تخمدان خوک قصد داشته است بچهخوکهای سالم و چاق و چلهای در مزرعه خود بهدنیا بیاورد ... ».
در بریده دیگر خبر زیر را خواندم، که کیهان در شماره 970 خویش، لابد بهقصد توهین به زنان آمریکایی چاپ کرده است : " نوزادی شبیه توله سگ از یک زن آمریکایی متولد شد». این نوزاد هنگام تولد شش کیلو و نیم وزن داشته و صورتی شبیه سگ دارد. دست و پای او اما شبیه به دست و پای انسان است. این توله سگ/توله انسان، پس از مکیدن شیر از پستان مادر، بجای گریه کردن یا بجای اغو اغو کردن، عو عو کنان روی چهار دست و پا بدور مادر میچرخد، پای چپ را بلند کرده، بلا نسبت شما، به رختخواب مادر میشاشد .
*
اگر آمریکاییها یا اروپاییها این جور خبرها را، که کیهان چاپ تهران چند سال پیش چاپ کرده بود و من برای ثبت در تاریخ بریده آنها را نگهداشتهام، باور نمیکنند ما مسلمانها اما ناچار به قبول آن هستیم. توضیحالمسائل آیات عظام ما پر است از چگونگی جماع با حیوانات. ولی باید اقرار بکنم که من شخصا فقط چگونگی جماع با شتر و دیگر حیوانات اهلی و وحشی را در این کتب مطالعه کردهام و تا کنون از چگونگی جماع با سگ یا با خوک برخورد نکردهام، دلیلاش هم البته نجس بودن این دو حیوان در دین مبین اسلام است. اینک من یک سؤال بهصورت استفتاء دارم.
*
استفتاء از آیات عظام، علمای اعلام و حجج اسلام: آیا از لحاظ شرعی و عرفی، انجام عمل لقاح بین نطفه انسان و حیوان امکانپذیر هست یا خیر؟ در نتیجه آیا چنین خبری را، که کیهان از منابع دیگر گزارش داده است، باور بکنیم یا نکنیم؟ امکان انجام یا عدم انجام چنین عملی از لحاظ علمی، فیزیکی و شیمیکی را خودمان میدانیم، فقط از لحاظ شرعی ما را روشن بفرمایید!
نمیدانم آقای هوشنگ امیر احمدی تا چه حد معرف حضورتان هست؟ ایشان بهگمان خویش، سعی دارد راه مذاکره بین ایران و آمریکا را هموار کند و در راه کوششی که آغاز کردهاست گاهی اینور، گاه آنور اقیانوس، در تردد است. از نتایج مذاکراتی نیز که تا کنون صورت گرفته است گزارش موثقی در دست نیست. من شخصا از مخالفین سرسخت قطع رابطه با آمریکا هستم بهدلایل فراوان، که مطرح کردنشان در این یاد داشت نمیگنجد. من با وجودیکه تحصیل و آموزشی دانشگاهی در علوم سیاسی و یا تجربهی آکادمیک در جامعهشناسی ندارم، نمیدانم چرا چنین استنباط میکنم که در مقایسه با افکار و رفتار بعضی از هموطنان فرهیخته و تحصیلکرده، اگر حمل بر خودستایی نشود، بسیار فهمیدهتر و منطقیتر میاندیشم. اگر شخصی مذهبی بودم میگفتم این علائم نشان از امدادهای غیبی دارند و صاحبالزمان بهدادم رسیده است! ولی حقیقت این است که من، چه از لحاظ عقل و شعور و چه از لحاظ استنباط و منطق و واقعیتشناسی، از دیگر هموطنان برتر نیستم. بل باور دارم همه مثل من فکر میکنند یا من مثل دیگران فکر میکنم؛ اگر بگویم: خامنهای، (کاری بهاحمدی نژاد بیچاره ندارم که طفلکی فقط وظیفه دستبوسی رهبر را دارد)، که همهکاره مملکت و تصمیمگیرنده در ایران است، محال است از درب مذاکره با آمریکا وارد شود! که اگر چنین کند فلسفه وجوی خویش را نقض کردهاست. او زمانی به آبرو و حیثیت و به استنباط و فلسفه خویش فاتحه بیالحمد میخواند که با سنبهای پر زور مواجه شود. مثلا با تهدید و ارعاب در حمله قریبالوقوع به تأسیسات و تجهیزات اتمی و نظامی و اقتصادی ایران، که عدم پشتیبانی مردم و در نهایت سقوط حکومت آخوندی را در پی خواهد داشت. هماکنون که دولت دستنشانده رهبر، بویژه خود وی، از هیچ نوع مشروعیتی در ایران برخوردار نیستند، و در اوج تنفر و بیزاری مردم قرار دارند و آبروی آقا با اِعمال تقلب و فریبکاری از دست رفته است، بهترین فرصت برای حمله به تأسیسات هستهای ایران است. این را نهتنها من، بهعنوان شهروند عادی، بل دولتهای اسراییل و آمریکا و دیگرانی، که نفعی در اتمی شدن ایران ندارند، بخوبی میدانند، بویژه دولتهای عربی حاشیه خلیج فارس و دیگر همسایگان کوچک و بزرگ.
* آقای هوشنگ امیر احمدی در برنامه شنبه شب صدای آمریکا (ششم تیرماه) ضمن انتقاد از میرحسین موسوی از وی ایراد میگرفت که چرا ایشان، یعنی آقای موسوی، حاضر به یک سازش، به یک مصالحه، به یک توافق با دولت احمدی نژاد نیست؟ و مثال میآورد دولت اسراییل را، دولت آلمان و دیگر کشورهای اروپایی را، که هنگام مواجهه با بنبست، در تقسیم قدرت به توافق میرسند، که در ایران نیز این چنین به توافق برسند: مثلا دوسال اول را آقای احمدینژاد رئیسجمهور باشد، دو سال دوم را آقای موسوی!!
یا اینکه آقای موسوی دولت احمدی نژاد را بهرسمیت بشناسد؛ در مقابل چند وزیر در کابینه دکتر احمدی نژاد داشته باشد.
من واقعا نمیدانم آیا من از عقل و شعور و درایت بیشتری برخوردارم یا این آقایان، که دکتر و پروفسور و استاد دانشگاه هستند فرسنگها از واقعیتهای وطن بدوراند؟ بگذریم از این مطلب، که مقایسه جامعه آخوندزده و دولت واپسگرای جمهوری اسلامی، با دول مترقی و پیشرفته و آزاد و دموکرات غرب، قیاس معالفارق است؛ ولی آیا فکر میکنند آقای خامنهای، آنگاه که در بحبوحه انتخابات از ته مانده آبرو مایه میگذارد، دین و مذهب را در گرو فریب و تقلب قرار میدهد، احمدی نژاد را، بر خلاف نظر میلیونها رأی دهنده، در پستاش ابقا میکند، آیا چنین شخصی راضی میشود کسی مثل آقای میرحسین موسوی بیاید و قدرت را با وی تقسیم کند؟ آیا اگر آقای خامنهای، بهفرض محال، با تقسیم قدرت موافقت بکند، آیا ضمانتی وجود دارد که تا دوسال دیگر، که نوبت به موسوی میرسد، وی را سر به نیست نکنند و به همانجایی نفرستند که فروهرها را فرستادند؟ آیا حسین شریعتمداری، که متخصص پروندهسازی است، با خراب کردن سوابق ایشان، اعتماد و مشروعیت رئیسجمهورشدن را از وی سلب نخواهد کرد؟
میلیونها مردمی که در رأیگیری شرکت کردند و آقای خامنهای ناجوانمردانه آن را بهحساب پشتیبانی از نظام منظور کرد، صرفا به این دلیل هفتهها در خیابانها تجمع کرده بودند، در ستادهای انتخاباتی رقیب فعالیت کرده بودند، بیخوابی کشیده بودند، وقت صرف کرده بودند، چون «تغییر« میخواستند. اگر قصد و منظورشان انتخاب مجدد احمدی نژاد بود که لزومی به شرکت در انتخابات نداشتند.
وقتی رهبر میگوید شرکت انبوه مردم در انتخابات برای انتخاب احمدی نژاد بوده است آیا این یک اهانت آیا این یک توهین به شعور ملت ایران نیست؟
آقای خامنهای، این است درد مردم.
بس کنید از اینکه ملت شریف و وطن پرست ایران را مزدور آمریکا و نوکر اسراییل و یا اراذل و اوباش بنامید!
آقای خامنهای، نکنید اینطور که همین مردم، همین امت، همین ملت، مزار و آرامگاه تو را پس از مرگت با خاک یکسان کنند!
نام ننگ که تا ابد برای خود بجا گذاشتی. آیا محمود احمدی نژاد ارزش آن را داشت که تو از اوج عزت به حضیض ذلت سرنگون شوی؟