« Sirius Star » نام ستاره درخشانی[+] در کهکشان خداست، که قرنها رَهنمای ساربانها در کویر و رَهگشای کاروانها در مسیر، هادی کشتیها همچون فانوس و قطبنمای دریانوردان در اقیانوسها بوده است. ما فارسها "ستاره تیر" یا "ستاره شباهنگ"اش مینامیم. عربها "شعرای یمانی" اش خوانند، "کوکبی در کلبالاکبر". و فرنگیها "سیریوس استار"ش گویند. تا زمانیکه جی-پی-اس مد نشده و دریانوردیی "فوق مدرن" امروزی باب نشده بود، ما دریانورد ها، برای هدایت کشتیمان در روز روشن، از آفتاب مدد میگرفتیم. و برای شکافتن قلب اقیانوسها در شب، از ماه و ستارگان یاری میطلبیدیم.. حدود پنجاه سال پیش، زمانی که من آغاز به دریانوردی کردم، روش و سیستم هدایت کشتیها در شب تا آنحد پیش رفته بود، که لزوما نیازی به جستجو برای ستارهای درخشان و روشن، بهمنظورتعیین مکان و (پوزیشن) کشتی نبود. گیرم که، هرچه شب تاریکتر ستاره روشنتر، ولی این تئوری، در عمل، مشکل ما را حل نمیکرد، زیرا زاویه بین ستاره تا افق، بهعبارت دیگر ارتفاع ستاره تا سطح آب، آنجا که دریا آسمان را می بلعید، برای ما مطرح بود، که در شب تاریک، افقی دیده نمیشود! تا دلی به ستارهای روشن برای جهتیابی گرم شود، هرچند از فضای شاعرانهاش لذت میبردیم. هوای گرگ و میش، هنگام غروب آفتاب یا تا حدود پانزده / بیستدقیقه پس از غروب خورشید، تا زمانی که هنوز افقی در آن دوردست ها دیده میشد، مناسبترین زمان اندازهگیری زاویه ستارهها است و در نهایت تعیین محل جغرافیایی سفینه.
فقط نام ستارهها و جهت آسمانیشان را که "آزیموت"اش مینامند (Azimuth) [به عربی السموت، السمت] - "برای بهطور میانگین حدود چهار تا شش ستاره" - و ارتفاع نسبی آنها نسبت به افق، از پیش با فورمولهای ریاضی محاسبه میکردیم. سپس باسکستانت[+] زاویه دقیق و حقیقی ستاره را نسبت بهافق، با توجه به زمان (ساعت، دقیقه، ثانیه = کرونومتر)، اندازه میگرفتیم. من اینک اما قصد تدریس علم آسترونومی ندارم، بل میخواهم بگویم "سیریوساستار"، یا "شباهنگ"، همانطور که میدانید، نام کشتی نفتکش سعودیاست، که برادران عزیز راهزن سیاهسوخته پاپتیی کشور گرسنه و مفلوک و آسمونجُل سومالی، بتاریخ پانزدهم نوامبر امسال، آن را ربوده و به منظور باجگیری و اخاذی ازغرب، به همراه چند فروند کشتی دیگر، در لنگرگاه بندر ( آیل Eyle ) نگه داشتهاند. * این کشتی 330 متری، که در طول و عرض - همبُعدِ - یک ناو هواپیمابر است [+]، دو میلیون یُشکه نفت خام به ارزش تقریبی یکصد میلیون دلار بارگیری کرده است. دزدان دریایی این کشتی را در حدود 400 مایلی سواحل کنیا ربودهاند و تا دیروز 25 میلیون دلار باج برای آزادیاش مطالبه میکردند. تا به حال باجهای دو - تا سه میلیون دلاری را دیده و شنیده بودیم؛ اینک اما بهسبب بیعرضهگی غرب، 25 میلیون و در آینده نه چندان دور انشاءالله شاهد باجخواهیهای 40 - تا 50 میلیون دلاری نیز خواهیم بود. تا زمانی که غرب تکانی بهخود بدهد و قانونی بهتصویب برساند و کاری کارستان بکند، دزد های شریف نیز با زن و عیال و ده دوازده بچه و با پولهای اخاذیشده، انشاءالله به همین ممالک غرب مهاجرت کرده و در وانکوور کانادا یا در یوستون تکزاس، در برلین یا در لندن، ساکن و مقیم شدهاند. و فرزند یکی ازهمینها در آینده رئیس جمهور آمریکا و آن دیگری صدر اعظم آلمان خواهد شد. بیهوده نیست آیتاللههای ایران از جمله واعظ طبسی و رفسنجانی متحمل مخارج سنگین شده و عروسهایشان را برای وضع حمل به آمریکا میفرستند! غیر قابل تصور است که نوه ونبیره واعظ طبسی، که من یادم میآید قبل از انقلاب برای امرار معاش روضه پنج تومانی یا حد اکثر ده تومانی میخواند، رئیس جمهور آمریکا بشود. یکبار زمانی که همین واعظ طبسی برای خودنمایی جرأت کرد و درانتقاد از دولت وقت نیمه روضهای در لفافه خواند، ساواک کتبسته او را بهتهران فرستاد و همین زندان رفتناش بعدها راهگشا و کلیدی برای «شاه خراسان» شدناش شد. همانطور که زندانی شدن عوضعلی کردان بهجرم ازاله بکارت در بحبوحه انقلاب و فرارش از زندان، بهدکتری از آکسفورد و پست وزارت در دولت ناب اسلامی ختم شد *
چند روز پیش، همین جا تو آلمان، حزب معروف " سبزها" یک ترک(از اهالی ترکیه) متولد آلمان را به مدیر کلی خویش برگزید و او در یکی از نخستین گفتگوی رسانهایاش تأکید کرد که زبان ترکی نیز باید درکنار زبان انگلیسی و فرانسوی در مدارس آلمان تدریس اجباری شود. خدا را شکر من در صد سال دیگر زنده نیستم! چون با این شتابی که ترکها و عربهای بیدغدغه، در آلمان خوش آب و هوا و ثروتمند، در راستای زاد و ولد اسلامی و تولیدمثل انبوه اِعمال میکنند، تا آن زمان زبان آلمانی، تمدن و فرهنگاش، انشاءالله بکلی برچیده شده است و بهجای شنیدن نوای خوش سنفونیهای بتهوون و موتزارت و ریچارد واگنر از تالارهای فرهنگ و هنر، صوت مؤذن و فریادهای الله و اکبر و نوحه و عزای حسینی از منارههای مساجد، که از هماکنون مثل قارچ از زمین می رویند، گوشها را، نوازش که چه عرض کنم، خراش خواهند داد.
اگر در صدر اسلام فقط بخشی از اروپا، با چماق و شمشیر، توسط مسلمین فتح شد، اینک فرزندان خلفشان تمام کشورهای اروپایی را یکی پس از دیگری با "دول" شان تسخیر میکنند. * همکار و همقطار نادیده و معروفام، دریاسالار مایک مولن، فرمانده ستاد نیروهای مسلح آمریکا، از مهارت بالای دزدان دریایی شرکت کننده در حمله به نفتکش سعودی خبر داده است. او گفته است: دزدان دریایی کاری را انجام دادهاند که (فناش) را خوب بلد بودهاند! گویا این دریا سالار آمریکایی، مدرک دریا سالاری خویش را در جمهوری اسلامی از آقای عوضعلی کردان یا از دلال آکسفورد خریداری کرده است!
شخص بنده، که بارها ناخواسته با راهزنان دریایی در چهار گوشه جهان تماس و درگیری داشتهام، به این برادر دریاسالار متعهد میگویم: برارجان، یا بقول ما بوشهریها: کُکا... برای ربودن یک کشتی غیر مسلح در آبهای بینالمللی، بهیُمن حضور کشتیهای جنگی بیبخارو بیکفایت شماها و دوستانتان، نه نیازی به مهارت بالا و نه احتیاجی به مهارت پایین است و نه ضرورتی به تخصص و تبحر و تمرین در جنگهای چریکیست. و نه حاجتی به کاردانی و کارکشتگی و آگاهبودن از فن و فنون علوم دریایی و زمینی و هوایی و آسترونومیست! یک قایق تُند رو میخواهد و یکی دوتا تفنگ ساچمهای. یا تفنگ "حسن موسی [+]. بهانضمام مقدار زیادی ترس و دلهره انداختن تو شکم ناخدای کشتی و پرسنلاش، مثلا با بستن یک لچک به سرطاس و انداختن یک چشمبند سیاه به چشم. خصوصا اگر ناخدا از نسل زردنبوی رنگپریدهی اروپایی باشد. و نه از جنس ایرانیهای زبل سرد و گرم چشیدهی آخوند دیدهی ضد ضربه، که به برکت دروغگویی و حقهبازی و آدمکشیی پیشوایان مذهبیاش از جن و پری که هیچ، ازغول بیشاخ و دُم و ازعفریته هفتسر هم نمیهراسد، چه رسد به چند تا دزد لِجمار و لعّوُض! آری ... دریاسالار میداند قایقها و شناورهای تُندرو و سبک، که بهعلت آبخور کم و عمق ناچیزشان روی آب پرواز میکنند، همیشه سریعتر از کشتیهای بازرگانی یا نفتکشهای سنگین هستند. ضمنا هر دریانوردی میداند وقتی دو شناور، در دریای صاف و بدون موج، یا با امواج خفیف، با سرعتی مساوی و یک اندازه، عرشه به عرشه، چسبیده بههم حرکت کنند، مثل این میماند که هر دو بیحرکت ایستادهاند. در این حالت میتوانند، جهت نیاز، کالایی را بارگیری یا تخلیه کنند، تردد انسانها را از یک کشتی به کشتی دیگر، به سهلترین وجه، ممکن سازند. نفتکشهایی که تا خرخره بارگیری کرده و ازعرشه ( Main Deck) تا سطح آب فقط یکمتر یا کمتر ارتفاع دارند، سهلترین طعمه برای دزدان دریایی هستند. بله... دزدیدن یک کشتی آسان است، بویژه اگر نفتکشی حامل نفت خام یا حامل گاز یا حامل بنزین هم باشد، که با یک جرقه، پوف ....این نکته را نیز باید یاد آور شد که: در مدارس و در کالجهای دریاییی اروپا، آنجا که شهیدشدن و شهادتطلبی مشتری و خریداری ندارد، به تک تکِ دانشجویان دریانوردی یاد میدهند و تأکید میکنند در برخورد با دزدان دریایی از هر گونه خودنمایی و پهلوانبازی و ریسک بیجا و تمایل به نوشیدن شربت شهادت پرهیز کنند. علاوه بر این دریانوردان روی کشتیهای بازرگانی خدا را شکر مسلح نیستند(به هزار و یک دلیل)؛ ایضا ملوانان در چند و چون جنگ تن به تن و درگیری فیزیکی با افراد مسلح یا غیر مسلح، آنهم دزدان دریایی یا زمینی جان برکف، که خدا را هم تحویل نمیگیرند چه رسد به ناخدایاش، تمرین و تبحر و تخصصی ندارند. مضاف بر این دزدان دریایی در واقع با کسی دشمنی خصوصی ندارند و در پی آزار دریانوردانِ از وطن آواره نیستند، آنها بهاصطلاح خودشان پینکه پینکه میخواهند، پول میخواهند، و برای این منظور به حریم خصوصی هر کس که امکان حمله به آن را بهدست بیاورند تجاوز میکنند. اگر فردی، انسانی یا حیوانی، در دستیابی به هدف مقدسشان سّد راهشان شد، خیلی راحت و بدون مکث یک گلوله تو مغزش خالی میکنند، حال میخواهد سفید باشد خواه سیاه، چینووی باشد یا جاپنی، آمریکایی باشد یا روسی، که گفتهاند: در ره منزل لیلی که خطرهاست تو را / شرط اول قدم آنست که راهزن باشی... * در کشتی بیش از هر جای دیگر زاویه و گوشه و سوراخ و سُنبه برای پنهانکردن پول و اجناس قیمتی وجود دارد، که هیچ دزد دریایی و زمینی نا آشنا به کشتی، پیدایش نمیکند. حالا اگر دریانوردی پولاش را تو کشوی میز یا توی بالش و توی رختخواب یا تو اتاق یا کابین جاگذاری کند تقصیر خودش است. کابین اولین جاییست که آنها طبق عادت و وظیفه در آن دنبال پول میگردند! از همه چیز که بگذریم دریانوردها در کشتی از مبلغ ناچیزی پول نقد برخوردارند، آنها در طول خدمتِ نُه ماهه یا یکسالهشان در کشتی، طبق قراردادی با شرکت کشتیرانی، 80 درصد از حقوق و مواجب ماهیانه را از طریق شرکت به حساب خویش، یا به حساب زن و فرزند، یا به حساب زن بدون فرزند، در بانکی در کشور محل اقامت، واریز میکنند * شنیدهام راهزنان باج را از 25 میلیون دلار به 15 میلیون کاهش دادهاند، ضمنا چون با سرزنش و تهدید برادران دزد اسلامی شان در محل مواجه شدهاند، که گفتهاند: ما اجازه نمیدهیم نفتکش یک کشور برادر و مسلمان دزدیده شود، لنگر کشیده و لنگرگاه را ترک کردهاند
لاکن اگر از من بپرسید؟ میگویم همه این تئوریها به کنار؛ فراموش نکنیم این لقمهی گلوگیر برای دهان برادران راهزن خیلی خیلی گُنده است! اگر در صورت عدم پرداخت باج، کشتی را منفجر یا غرق بکنند، ساحل مملکت خودشان را بهشدت آلوده کردهاند و فاتحه هرچه آبزی در آن نواحیست خواندهاند و صد البته بهانه بهدست کشورهای غربی میدهند، تا با تطمیع یا با تهدید دولت پرزیدنت عبدالله یوسف احمد، کماندوهای ضد خرابکاری خویش را برای قلع و قمع راهزنان وارد ماجرا کنند.
آیا راهزنان هوشیارند؟ آیا میدانند کارشان بازی با دُم شیر است؟ آیا ملتفت اوضاع جهانی هستند؟ من میدانم گرسنه و بدبختاند ولی آیا راهزنی به شیوه آخوندی راه درست و مطلوبی در جهان امروزی است؟ *
در چند روز گذشته ربودهشدن نفتکش سعودی "سیریوس استار"، که در راه عبور از دماغه امید به مقصد آمریکا، طعمه دزدان دریایی شده است، سر خط اخبار رسانههای گروهی جهان شد و هر مفسر و تحلیلگری را به تفسیر و تحلیلی واداشت! مردم از خود میپرسند چگونه چند تا آفریقاییی آسمونجُل ِپاپتی میتوانند چنین ابرشناوری را در روز روشن، یا در تاریکی، جلو دوربینها و رادار ها و چی پی اسها و جلو چشم کاپیتانها و دریادارها و دریاسالارها و کوفت و زهرمارها و ناو شکنها و موجشکنها و اژدرافکنها و دشمنشکنهای ابرقدرتهای جهان بدزدند؟ و کشورهای پیشرفته و تا خرخره مسلح دنیا چنین ناتوان به تماشا بهنشینند؟ و با سرافکندگی باجهای چند میلیونی بپردازند؟ مگر شهر هرتاست؟ مگر در عهد دقیانوس زندگی میکنیم که هیچ شناور کوچک و بزرگی از شّر حمله دزدان دریاییي چلاق و کور و یکچشم در امان نباشد؟
در اینجا فرصت را مغتنم میشمرم و یک بار دیگر درود میفرستم به ارتش سلحشور اسراییل، که هلیکوپترهایش حرکت هر جنبندهای را تا شعاع چند صد کیلومتری زیر نظر و در مگسک تفنگ دارند، آرامش نسبی به منطقه ناآرام خاورمیانه بخشیدهاند. نیت و قصد در برنامهی خرابکاریی هر خرابکاری را با پرتاب موشی کوچولو "موشک" در نطفه خفه میکنند.
شیخ حسن نصرالله چرا ماههاست از سوراخاش بیرون نیامدهاست؟
کدام دزد دریاییی از جان گذشتهای جرأت میکند در حواشی تنگه تیران، یا در ناحیه خلیج عقبه یا اصولا در کناره بخش شمالی دریای سرخ چهره نشان دهد. من مطمئنم اگر مجوز برقراری آرامش در شاخ آفریقا و پاکسازی آن خطه را به نیروی دریایی و هوایی اسراییل واگذار کنند، جهان در مدت کوتاهی از شر حمله دزدان دریایی، در این منطقهی دزدزده، آسوده میشود. آنگونه که نه انگار دزدی از بطن مادر زاییده شده بوده است! دزدان دریایی؛ بلا و آفتی هستند نازل شده از آسمان کشورهای تروریسمپرور و زاییده از بطن حکومتهای توتالیتر و طفل حرامزاده کشورهای هردنبیل و بیبند و بار. بیگانه با بشر و حقوقاش، نظیر جیم الف، که تروریستها و دزدان را تغذیه روحی میکنند و از رساندن هر گونه یاری به آنها خوداری نمیکنند. همچنین حاصل قوانین دست و پا گیر کشورهای متمدن در رویارویی با این پدیده منحوس است. این دزدان در وطن خویش بهعنوان قهرمان روی دست گرفته میشوند، و بهمصداق مو از خرس کشیدن کشتی هر مملکت ثروتمندی را میدزدند و چون بیعرضهگی کشورهای متمدن در رویارویی با ربایندگان زبانزد خاص و عام است، گروه گروه داوطلب پیوستن به جرگه دزدان میشود. با توجه به اینکه سیستم قضایی و عملکرد دادگاهها در کشور سومالی از بیخ و بُن بههم ریخته شدهاست، اینک قرار است دزدان را با هواپیما به آلمان پرواز دهند تا در هتلهای آلمانی(نام زندانها در آلمان) منتظر رأی دادگاه بنشینند و تلهویزیون تماشا کنند و در صورت محکومیت، یک عمر مفت و مجانی در هوای خوب آلمان و زندانهای تمیز و مرفهشان، آب خنک بخورند و فخر بفروشند به هموطنانی، که در محیط گند و کثیف و فقیر سومالی از هرگونه امکانات زندگی، غذا، دارو، بهداشت، مدرسه، حقوق انسانی، احترام به شخصیت و ...و ... محروم هستند. رسانههای آلمانی گزارش میدهند آفریقاییها از هماکنون برای تسلیمشدن بهکشتیهای جنگی، بهقصد ترانسپورت به زندانهای آلمان صف کشیدهاند، حتا از کشورهای همجوار، که عمرا دریا ندیدهاند، بهمنظور دستگیر شدن بهاتهام دزد دریایی و زندان رفتن در آلمان، به ساحل سومالی کوچ میکنند.
*
من درگیری با دزدان دریایی را در سالهای آخر خدمتام در دریا چندین بار تجربه کردم، هرچند تا آن زمان شانس با من و با کشتی من یار بود و کسی از پرسنل کشتیام آسیب جانی ندید. در مقابل ملوانان و کارکنان کشتیام، چند دزد دریایی مسلح را، قبل از اینکه موفق به تسخیر کشتی بشوند، به قعر دریا فرستادند و روحشان را قرین رحمت فرمودند. من در مقام فرمانده کشتی ازهیچ فردی در کشتی از این رویداد ایراد نگرفتم و کسی را سرزنش نکردم، چه اگر میکردم اینچنین تفسیر میشد: دزدان مسلحی که قصد تصرف خانه ما، حمله به محیط کار و تصمیم به تجاوز به حریم خصوصی ما را داشتند، مجازند نیتشان را تحقق بخشند و ما بدون دفاع گوسفند قربانی بشویم. دستور من روشن بود: یا آنها یا ما.
صحبت بین مرگ و زندگیست. تصرف مسلحانه کشتی، شوخی و مزاح نیست! کما اینکه پرسنل تعدادی از کشتیهای دوست، که دستورات ربایندگان را نعل به نعل اجرا نکرده بودند، با تیر زدند. * تسخیر یک کشتی توسط دزدان دریایی میتواند به طرق مختلف صورت گیرد. در اصل "پیراتها" با قایقهای سریعالسیر خود را به کشتی میرسانند، چنگک یا قلابی را که به طنابی وصل است به درون کشتی پرت میکنند، سپس، با توجه به کموزنی و لاغری، فرزی و چابکی و چالاکی و جوانیشان از طناب بالا میآیند و با اسلحه پرسنل غیر مسلح را تسلیم میکنند.
اما یک روش خاص وجود دارد که امروزه بیشتر از آن پیروی میکنند، بهاینصورت: دو قایق سریعالسیر (بیشتر از جنس فیبر) با چراغهای خاموش، در حالیکه کابل یا طنابی آن دو را بههم وصل کرده است، یکی در سمت راست و دیگری در سمت چپ مسیر کشتی، آهسته حرکت میکنند و سعی میکنند کابل یا طناب را در سطح آب یا کمی بالاتر از آن نگه دارند. کشتی با سرعت تمام با این کابل برخورد میکند و کابل را، که اینک بهدور دماغه کشتی پیچیده شده است با خود به جلو میبرد. با این عمل، ناخواسته دو قایق متصل به کابل را یکی در سمت راست و دیگری در سمت چپ به بدنه خویش پهلو میدهد. و چون طناب یا کابل هنوز به هر دو قایق وصل است، شناورهای دزدان نیز، تا زمانیکه کشتی توقف نکرده است، بدون نیاز به فعالیتی بخصوص، چسبیده به کشتی باقی میمانند. انداختن چنگک و بالا آمدن افراد مسلخ از طناب دیگر عمل سادهایست.
من میدانستم تصرف دایمی سهل و ساده کشتی توسط دزدان، بهمقدار زیادی ناشی از ترس و واهمهای بود که نام دزدان و عمل دزدان در دل دریانوردان انداخته بودند. آنها در مرحله نخست با خیال آسوده به کشتیها حمله میکردند و چون انتظار مقاومت نداشتند جانب احتیاط را هم از دست میدادند. آنها هرگز تصور نمیکردند بوشهری کلهشقی مثل من، با دوز و کلک آخوندی، بهفکر مقاومت بیافتد. آخوندها هر بلایی سر مملکتمان آورده باشند؛ دستِکم دوز و کلک و حقه را هم یادمان دادهاند. من محل خطر و مکانهای حمله را، مثل بسیاری از همکارانم، از پیش، از روی نقشه، میشناختم و اگر چارهای جز عبور از آن منطقه نداشتم تمام پرسنل عرشه و گاه ماشین را بسیج میکردم. همه مسلح به لولههای آب آتشنشانی و پروژکتورهای قوی منتظر آمدن دزدها میشدیم و برای اینکه در نور نورافکنهای خودمان دیده نشویم بچهها همه سیاهپوش در پشت پروزکتورها یا در پشت قایقها یا در پناه انبوه طنابها پنهان میشدند. من و افسر کشیک با یک سکانی برای مانور لازم، مانوری که از طریق "اتوپیلوت" دستگاه اتوماتیک ناویگاسیون کشتی، امکان انجام سریعاش نبود، در پل فرماندهی در تاریکی، کشتی را با سرعت بهجلو میراندیم. قایقهای تند رو دزدان اما سریعتر از ما بودند و بهما میرسیدند. ما نزدیک شدن آنها را از روی پل و با دوربینهای قوی و گاهی نیز از طریق رادار، میدیدیم و آلارم میدادیم و اعلام خطر میکردیم و محلی را که دزدان قصد داشتند بالا بیایند از طریق واکیتاکی با افسر کشیک، روی عرشه، در میان میگذاشتیم و هماهنگ میکردیم. دزدان اکثرا با دو یا سه قایق حمله میکردند. بجهها تقسیم میشدند و با میلههای آهنی، یا با چماقهایی که قبلا آماده کرده بودند، منتظر بالا آمدن دزدانِ مسلسل بهدوش میشدند. آنها هرگز تصور نمیکردند کسانی در کشتی در تاریکی منتظر پذیرایی از آنها باشند. قلاب یا چنگک را که اکثرا بهطنابی وصل بود بالا میانداختند. ارتفاع قایق تا لبه عرشه، بسته به آبخور کشتی، بین 10 تا 15 متر بود. قلاب را باید چند بار میانداختند تا به عرشه برسد و یا بهلبهای گیر کند، بویژه که لولههای آب آتشنشانی کشتی که با تمام فشار آب را بهاطراف پراکنده میساختند مانع از این می شدند که سرنشینان قایق با خیال راحت هدفگیری کنند. بچهها دستور داشتند تا آن زمان هیچ حرکت مشکوکی انجام ندهند. اما به محض اینکه دزدان بالا آمده بهانتهای طناب میرسیدند و با دست لبه بالایی کشتی را برای بالا کشیدن بدن میگرفتند، بچهها با تبر یا با میله آهنی یا با چماق، بدون مکث، ولی بی سر و صدا، آن چنان بر دست و برسر آن بیچاره میکوبیدند که اکثرا بیهوش یا با انگشتان قطع شده، روی قایق، بر سر دوستان خویش میافتادند یا به لبه قایق خورده و در آب غلت میخوردند. با توجه به حرکت سریع کشتی و پرتاب آب و موج به عقب، دسترسی به لاشه رفیق شان کار آسانی نبود. همزمان ملوان دیگری طنابی را که به چنگک وصل بود با تبر قطع میکرد. کسانی که هنوز در قایق بودند فرصت تیر اندازی داشتند ولی بچه ها دستور داشتند بهمحض اتمام عملیات، که باید بسیار سریع صورت میگرفت، از تیر رس دزدان دور شوند و روی عرشه دراز بکشند یا در پشت دیوارهای آهنی کشتی پنهان شوند، من در تاریکیی پل فرماندهی، در ارتفاق 50/60 متری، مدام با واکی تاکی با افسر کشیک روی عرشه در تماس بودم، صدای موتورخانه و فوران آب حاصل از چرخش پروانه غولپیکر کشتی نمیگذاشت صدای ما از واکی تاکی، که آهسته صحبت میکردیم، به گوش دزدان برسد و اصولا نمیفهمیدند چی شد؟ شاید تصور کردند طناب خود بخود پاره شده! شاید تصور کردند قلاب یا چنگک درست به لبه گیر نداشته و رها شده است! نمیدانم، ولی میدانم غافلگیری ما ابتکار عمل را از آنها گرفته بود. به هر حال سرنشینان قایق برای نجات همکارشان، که اغلب هم یکی از اعضاء فامیل بود، در تاریکی شب گم میشدند. چند بار هم اتفاق افتاد که با تیر اندازی نورافکنهای ما را هدف قرار دادند و چون با دست خالی حریف آتش آنها نمیشدیم دستور عقبگرد داده میشد و همه سریع وارد ساختمان کشتی بنام(superstructur ) میشدند. دربهای ساختمان، بهمنظور جلوگیری از نفوذ آب، هنگام توفان، همه آهنی بودند و بدون کلید، از بیرون، غیر قابل گشایش.
وقت برای دزدان بسیار گرانبها بود و هست، بویژه در تنگه مالاکا بین مالزی و جزیره سوماترا و یا در خلیج سنگاپور، گاهی نیز در آفریقا و سواحل برزیل، که ناوچههای پلیس در پی در خواست کمک کشتیها، آژیر کشان و با چراغ آبیرنگ چشمکزن به یاری کشتی می شتافتند و یا چنین وانمود میکردند. شاید هم با دزدان همدست بودند. به هر حال خود پلیس هم میدانست که دزدها با دیدن چراغ آبی و یا با شنیدن آژیر فرار را بر قرار ترجیح میدهند که البته ما هم همین را میخواستیم. اگر پلیس در آمدن تأخیر میکرد، که اکثرا هم چنین بود، دزدها بهناچار از خیر گشودن دربهای آهنین کشتی، که بینتیجه بود، میگذشتند و به سراغ کالاها میرفتند و پس از گشودن کانتینرها با چکش و منتیل، ویدیو و رادیوو تلهویزیون، دوربینهای عکاسی و فیلمبرداری یا هر کالای قیمتیای که بهدستشان میرسید با خود میبردند.
من روی پل فرماندهی همه این تحرکاتِ روی عرشه را شاهد بودم و مخصوصا همه نور افکنها را روشن میکردم. بیشتر بدین دلیل تا دزدان محتوای کانتیرها را بهچشم ببینند؛ تا اگر در کانتینری کیسههای قهوه یا کاکائو و امثالهم وجود داشت، دزدان بدون اینکه آسیبی به آنها وارد کنند، سراغ کانتینر بعدی بروند، و در اثر عصبانبت، بیهوده به کالاهایی که بدردشان نمیخورد آسیبی نرسانند... ادامه دارد...
وقتکُشی و فرصتسوزیهایی که سیدعلی خامنهای در مقام رهبر مذهبی و سیاسی کشور، در ضدیت و در تقابل با منافع ملی ما انجام داده است غیر قابل چشمپوشی و گذشت است، و در تئوری هیچ عفو و بخششی نمیگنجد. او با ندانمکاریها و با دُگم مذهبی، یکهتاز و مست از می قدرت، چنان عزت و اعتبار، پیشرفت و توسعه ما را ملعبه خواستههای خویش قرار داده و با حیف و میل ذخایر و ثروت مملکت بازی کرده است، که در چارچوب هیچ عقل و خرد و منطقی نمیگنجد. او سزاوار همان سخن و عمل؛ و مصداق همان تعاریفیست که آقای خمینی در دفاع از عمل بیدادگاههای اسلامیاش نسبت به اجرای حکم اعدام ارتشیان و سیاستمداران رژیم پیشین بر زبان جاری ساخت، که گفت: «لاکن اینها محکمه و دادگاه لازم ندارند، هویتشان معلوم بشود کافیست، تعیین و اثبات هویتشان اثبات جرم اینهاست». چه در زمان ریاست جمهوری خاتمی و چه در زمان احمدینژاد، بارها فرصت آشتی با آمریکا و پیشگیری از ورود خسارتهای کلان و امکان لغو تحریمها دست داده است. ولی همین رهبر بیداهیه، خاتمی را چنان ذله کرد که فریاد: "من یک تدارکچی بیش نیستم" او را در آورد و مجبور به اقرارش کرد که بگوید مصلحت نظام را بر مصلحت ملت و مملکت ترجیح میدهد. احمدینژاد، که هرگز باور نمیکرد از هیچ به همه چیز برسد، هر گز دم بر نیاورد و کماکان بوسه بر دست رهبر می زند. * دوران جورج بوش سپری شده است؛ در دو سال آخر زمامداری وی و کابینهاش و حزب جمهوریخواهاش، فراوان فرصتهای طلایی بهنفع ایران دست دادند، که فقط یک عقل سلیم میتوانست به بهترین نحو و با حد اکثر بهرهوری به آن دست یازد. تنها کسی که قلباش برای ایران و برای سرافرازی ایران میطپید، قادر به تشخیص و استفاده از این فرصتهای طلایی بود. ولی کو عقل سلیم در مغز مستبدان تمامیتخواه؟ * غول آمریکا گاو شیردهی است که همه، از کره شمالی و جنوبی تا اندونزی، از پاکستان تا مالزی، از هند تا کشورهای آفریقایی، از ترکیه تا اروپا، هر کس به نحوی او را بهنفع خویش میدوشد، بویژه کشورهای بلوک شرق سابق. این تنها آخوندهای بیهنر دزد جاعل و رهبر ذوب شده در ولایت مطلقه جهل و قدرت است که دو دستی شاخ گاو را چسبیده و هل من مبارز میطلبند. سالهاست روضه نابود گردد میخوانند و هیچ غلطی نکرده اند. بل صدمات جبران ناپذیر بیش و بیشتری بهوطن زدهاند. آیا اینها، بهپیروی از گفته خمینی، دادگاه و محکمه لازم دارند؟
سیاست، عقل سلیم؛ اقتصاد، تخصص و تبحر و تحصیل و علم و منطق را میطلبد. آیا آخوند متحجر، دست و پا بسته در تفکرهای دُگم و گمگشته در اصول پیشنوشتههای مداربسته مذهبی، قادر است در مسیر منطق، که آزادی بیان بخش مهمی از آن است، فکر بکند؟ قدم بردارد؟ تصمیم بگیرد؟ آنهم به نفع وطن؟ آن هم آخوندی که می گوید وطن ندارد؟ و به گفته خودش جهانوطنیست؟ * در یکی دو سال آخر ریاست جمهوری جورج بوش دولتاش با مشکلات عدیدهای هم در داخل و هم در خارج روبرو شد. در داخل، هر دو حزب عرصه را بر او تنگ کرده بودند، بیکاری و بحران مالی جامعه درونی آمریکا را بهلرزه در آورده بود، در سیاست خارجی تنها تأییدهای لفظی توأم با اکراه از کشورهای اروپایی میشنید. نا آرامیها و نا امنیها در عراق و افغانستان به اوج رسیده بودند، کشورهای متعدد همپیمان، نیروهای خود را از مرداب عراق بیرون میکشیدند، عملیات ایذایی تروریستهای خاور میانه در لبنان وساحل غزه، مذاکرات صلح بین فلسطین و اسراییل را با کندی مواجه ساخته بودند، قیمت نفت به بالاترین حد در تاریخ صعودش رسیده بود، بوش در آرزوی یک پیروزی دیپلماتیک و نجات، در اواخر حکومتاش آماده سازش بود، جمهوری اسلامی در بهترین موقعیت قرار داشت و فرصتی طلایی نصیباش شده بود؛ که با دستِ پُر با آمریکا و با بوش زخمخورده وارد مذاکره شود. این اولین بار نبود که عقل رهبرمدیر و مدّبر به این مسایل قد نمیداد. جلو و عقب رفتن لچک زنان محجبه برایش، در تقابل با منافع سیاسی و اقتصادی وطن، او لویت داشتند. * عدم پاسخ به تبریک تهنیت و تسلیت عاجزانه احمدینژاد از طرف " پرزیدنت اوباما" در عُرف دیپلماسی به چه معنا است و نشانه چیست؟ "اوبا" پس از ادای سوگند در بیستم ژانویه، هر دو مجلس کنگره و سنا را همراه خواهد داشت، محبوبیت شگفتانگیزی در آمریکا، در اروپا و اصولا در جهان کسب کرده است، قیمت نفت سقوط کرده و جمهوری اسلامی با مشکلات مالی و اقتصادی روبروست ، تحریم بیشتر مشکلات را بیشتر میکند، در عراق امنیت نسبی بهوجود آمده است. با میانجیگری فرانسه توافقی بین روسیه و آمریکا بر سر مسئله استقرار سپر موشکی در لهستان و چک، بهوجود خواهد آمد. اینک این آمریکا است که با دست پُر در صدر نشسته و برگ برنده را در دست دارد. و علاوه بر توقف غنیسازی برنامهرعایت حقوق بشر را هم پیش خواهد کشید. آمریکا اینک دستاش برای تحریمهای بیشتر بازتر است و "اوباما" آمادگی حمله نظامی به ایران را، در صورت اد امه مضحکهبازیهای احمدینزاد و خواب اصحاب کهف رهبر، خیلی بیشتر از بوش دارا میباشد، آیا رهبر که حتا اندیشه را در مملکت قبضه کرده است از خواب خرگوشی و ندانمکاری بیدار خواهد شد؟
*
خود میگویند: الملک یبقی معالکفر و لا یبقی معالظلم. سیسال است که با تار و مار مجاهد و فدایی یکهتاز میداناند، ولی سیهزاز نیروی پلیس برای مقابله با دشمن و مانور رزمآزمایشی به خیابان میفرستند. جز از مردم عاصی از چه کسی میترسند این نابخردان عبا بر دوش؟