وبلاگ لنگر
خاطرات و یاد داشت‌های ناخدا حمید میداف
Sonntag, Juli 27, 2008
بحر طویل
آن شنیدم که سپاه آمده در دشت و دمن توی کویر، پُشت دو تا تپه شن‌ریز کهن، دست بیالوده به یک کار خفن، دود به پا کرده، شلوغ کرده، توکل به خدا کرده در شیشه جادویی را وا کرده سه تا موشک 10 متری هوا کرده که تا لرزه فتد بر بدن بوش لعین، یا که پرد برق سه فاز از ته و ماتحت پلیدش توی اون کاخ سفیدش و پرد از سر و از کله ( رایس) هوش و کند خیس ز ترس جهش‌ و غرّش و توپ و تشر موشک ما چین جبین را.
نیز از غرش توپ و تشر موشک ما رعشه فتد بر تن و اندام اولی‌مرت، به‌شود مات و انگشت به‌دهان توی تل‌آویو، جروزالم و حیفا.
لیک گویا که یکی موشک بد‌طینت صهیونیستی‌ی روسی به‌نمودست الم شنگه نداده‌ست به فرمان شلیک گوش روی تخت و سکو مانده و لم داده به پهنای بیابان، نه تّرقی نه تروّقی و نه دودی نه ورودی نه خروجی نه فرودی که نه انگارتو گویی که یکی موشک فرهیخته ساخت وطن هست.
الغرض خُفته بُده موشک خاموش سیه‌پوش، در اون خاک و بیابون شده بوده‌است بسی موجب شرمندگی و خجلت ما امت اسلام، بخصوص رهبر ناکام، که با موشک و با بمب اتم میل به ویرانی‌ی صهیون و یهود دارد و نابودی ایرا ن پس و بعدش.
این چنین بود که دادند خبر خدمت رهبر که یکی موشک ما جام شده خام شده صنعتِ موشک‌زنی ناکام شده وای به‌خندند به ریش من و تو مردم دنیا بخصوص مرکل و اولمرت و مبارک حسنی، چینی و بوش نیز شهنشاه سعودی همه اقشار مسلمان و یهودی.
گفت رهبر که منم گوروی [+] اکبر، نسَب‌ام سبت پیامبر که به‌سایم سر و عمامه‌ی گردم به ثریا و به اختر به‌گمانم که طلسم کرده کسی موشک ما را و به جادو و به‌جنبل نگذاشته‌ست که تا شیهه کشد، سوت زند، بوق زند، فوت کند دود کند، گرد و غباری بفرستد به‌هوا مست کند توی فضا موشک پژمرده و مظلوم مسلمان‌‌شده‌ی ما.
زود اعزام نمایید دو آخوند شکم گنده عقب مانده و وامانده به آن خطه که تا روضه بخوانند سر تپه عزایم به‌نشینند و کنند زمزمه صد ورد و دعا را. بنمایند قرائت ز مفاتیح جنان، ورد کمیل، ذات معاد، سوره‌ی عاد فتح و حجر، کوثر و نجم و بقره را.
این چنین بود که دو آخوند شکم گنده‌ی مفلوک، متخصص تو غنی کردن موشک و اتم شقه نمودن، به‌رسیدند به آن خطه جنگی و قدم رنجه نمودند روی تپه نشستند دو عاروق تو هوا ول به‌نمودند و به‌خواندند دو صد ورد و دعا را و به‌گفتند که ای حضرت قائم تو کمک کرده‌ای دائم، مددی تا که به دلدار رسم لطف بفرما و یکی انگولک‌ای قلقلک‌ای موشک بی‌عرضه‌ی ما دوست ندارد که کند میل جهیدن به‌فضا را.
لطف کن چوب بزن توی سرش ورنه که ما خیط شویم بین ملل، خاصه که گویند چه شد آن‌همه نذر ورد و دعا روز و شب از مسجد و از تَکیه و بتخانه، چه شد رونق اسلام؟

ناگهان کلّه صبح دود بپا شد، هوا تیره و تار معجزه برخاست و دو صد موشک اسلامی و مونتاژ کُره، نی که جنوبی، که شمالی، شق و رق راست به پا خاست نمودند فضا تیره و تاریک. همه گفتند که به به و چه چه و زدند خنده به قهقه که ببینید کنون رهبر اسلام، دو آخوند فرستاده به صحرا و چه جور مشکل موشک شده حل، صل علی نور علی نور به اسلام و به آن امت در صحنه که ذوب است توی خصلت رهبر. وَه که از موشک مرده و فقط صرف دعا خواندن و نُدبه بفرستند دویست موشک ورزیده هوا را، به‌شگفتی به‌نشانند خدا را.



Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com