وبلاگ لنگر
خاطرات و یاد داشت‌های ناخدا حمید میداف
Mittwoch, Dezember 19, 2007
نشست پاریس، همایشی برای هیچ؟
صدای ملچ ملچ بوسه‌ها بر گونه‌‌های ابومازن، المحمود العباس، در سالن بزرگ پذیرایی پاریس، ملایم طنین‌افکن بود. و تا فاصله دو متری‌ از تلویزیون، گوش‌ام را نوازش می‌داد و با صدای ملچ ملچ خودم، ناشی از بوسه بر "بلادی مری - آن راک"، که رقص‌کنان در لیوان زلال و بلوری، چشمک‌ می‌زد و مرا می‌طلبید، هم‌آوا می‌شد، چه بسا تحت‌الشعاع قرار می‌داد.
ماچ‌کنندگان "ابو زیمبل" از کشورهای متنوع اروپایی بودند. آلمان‌ها لاکن برخلاف مسیو " زارگوزی" فقط دست می‌دادند و به یک مصافحه ساده قناعت می‌کردند. آن‌ها زن‌ها را برای ماچیدن ترجیح می‌دهند.
به‌یاد می‌آورم - دوره خاتمی بود - خرازی را که با اون ته‌ریش جوجه‌تیغی‌اش‌، در ملاقات‌های رسمی‌ در آلمان، سعی در بوسیدن "یوشکا فیشر" وزیر امور خارجه را داشت و او، یوشکا، عاصی از دست آقاکمال، هی جاخالی می‌داد و خرازی هی با لب‌های غنچه‌‌‌‌گون، دنبالش می‌افتاد... بع ع...
*
برگردم به پاریس.
این بار قرار بود آمریکا و کشور‌های اروپایی، در ادامه برنامه و در امتداد تصمیم‌گیری‌های نوامبر گذشته در آناپلیس مبنی بر تشکیل یک دولت مستقل فلسطین در جوار اسراییل، مبلغی تا حدود پنج یا شش میلیارد دلار، به دولت قانونی فلسطین برای باز‌سازی کشور تازه‌تأسیس‌ تحویل دهند.
اسماعیل هنیه سرسختانه با این گردهمایی مخالفت می‌ورزید. و معتقد بود این کمک‌ها نه برای دلسوزی و یاری‌رسانی به مردم فلسطین، که به‌جهت حمایت از دعوا و مرافعه الفتح ِمحمود عباس در مقابل حماس ِ هانیه است!
خدایا آن‌کس که عقل ندادی چه دادی؟
*
اسماعیل هنیه، که حتا نام‌اش برگرفته از نام جدش اسماعیل، برادر اسحاق، فرزند ابراهیم خلیل‌الله، پدر بزرگ قوم یهود است و دست سرنوشت می‌توانست او را نیز در یک خانواده یهودی به‌دنیا آورد، چنان چرکِ نفرت از پسرعموهایش به‌دل‌نشسته و به‌ تن گرفته دارد، که نه با آب زمزم شسته می‌شود و نه با صابون "لوکس" یا با پودر "فاب"، بل فقط با خون فرزندان اسحاق و موسی.
فکر نکنید او در این راه قلب‌اش برای ملت فلسطین می‌طپد؟ و در ره آرمان‌های آنها روز را بر خود تار کرده است؟ لا والله...

او احمق نیست تا نداند پس از گذشت نیم قرن از اشاعه نفرت و انزجار، راه کینه‌توزی و عنادِ بیش‌تر او را به جایی نخواهد رساند! و صاحب وطن‌ای نخواهد کرد! و وی را، به احتمال و سرانجام، به همانجا خواهد فرستاد که احمدیاسین‌ها و عبدالعزیز رنتیسی‌ها فرستاده شدند، که امیدواریم چنین نشود چون برخلاف رنتیسی‌ی کریه‌المنظر و احمد یاسین نابینا، او هم خوش‌منظر است و هم از هر دو چشم بینا، و اگر شانسی می‌داشت و فرصتی دست می‌داد می‌شد آدم‌اش کرد.
"اسی" خود را در بدمخمصه‌ای گرفتار کرده‌است. او سرش را در خمره فرو کرده بود تا جرعه‌ای شیره بنوشد، ولی سرش بدجور توی خمره گیر کرده‌است. او می‌خواهد قومی را که در برابر فرعون مصر، بخت‌النصر بابلی، یورش یونانی‌ها و رومی‌ها، شجاعانه مقاومت کرد، آسان از پای درآورد و مثل گله گوسفند، به‌دریا بریزد! او فکر می‌کند دنیا به تماشا نشسته‌است تا او هر غلطی دل‌اش خواست بکند.
"اسی" خوب می‌داند مسبب اصلی بدبختی مردم فلسطین احمد شوقیری‌ها، گمال عبدالناصرها، حافظ اسد‌ها، احمد یاسین‌ها، فتحی شقاقی‌ها و عرفات‌ها بوده‌اند و هم‌اینک نیز خالد مشعل‌ها، رمضان شلّح‌ها، احمد جبرییل‌ها و خود شخص وی، تحت رهبری داهیانه جمهوری اسلامی هستند، که باعث تمدید بی‌وطنی ملت فلسطین شده‌اند و می‌شوند، نه اسراییل، نه آمریکا، نه کره مریخ و نه اورانوس ، نه زُهل نه نپتون...
اسماعیل خر نیست! او خوب می‌داند دست روزگار به هر کس و ناکسی این چنین شانسی را نمی‌دهد که روزی مصدر اموری بشود و در مرکز قدرتی قرار گیرد. ولی مگر پیش‌کسوتان او، آقای خامنه‌ای و آقای خاتمی و دکتر احمدی‌نژاد توانستند از موقعیتی که خدا یا سرنوشت به آن‌ها هدیه داد به نفع ملت‌شان کاری بکنند و نامی ماندگار در تاریخ از خود به‌جای گذارند؟
اسماعیل خوب می‌داند نعمت، برکت‌ و آرامشی که در صلح است در کینه‌توزی و جنگ نیست ولی این کیفور روحی/شیطانی و خلسه‌ی حاصل از " درمرکز قدرت بودن" و گُم‌شدن در فریاد‌های امت همیشه مسلح و عربده‌کش، به انضمام دلارهای نفتی وصولی از آنطرف مرز‌ها، اجازه نمی‌دهند این مرد دویست کیلویی دومتری مستدل، منطقی و معقول فکر کند.
*
گزارش‌های تصویری، پخش شده بر صفحه تلویزیون، از وضع فلاکت‌بار مردم عادی در نوار غزه و در ساحل غربی خبر می‌دهند.
دیدم بیمارستانهای بی‌بهداشت را، شفاخانه‌های بی‌طبیب و بی‌دارو و بی‌شفا را ... و مردمی را که بی‌کار و بی‌‌شغل، گوشه‌ای در آفتاب نشسته و یا چنباتمه‌زده در سایه تک‌درختی، به افقی دوردست، خیره می‌نگریستند، گوئیا منتظر مسیحی تازه‌نفس بودند که نجات‌شان دهد از دست رهبران مقام‌پرست و خود‌خواه.
امید که این تلاش‌های صلح‌جویانه در آناپلیس و در پاریس مثمر ثمر واقع شوند و خاتمه داده شود به نابسامانی‌‌ها و بی‌خانمانی‌های مردم این خطه.
*
قیمت تمام شده برای لحیم هر فروند فشفشه قسم، ساخت دلاوران و مهندسین بالستیک و استراتژیست حماس 500 یورو هست. منابع مطلع خبر می‌دهند در سال 2007 تاکنون 2500 فروند راکت به شهرک‌ها و روستاهای اسراییلی شلیک شده‌اند، یعنی مبلغ یک میلیون و دویست و پنجاه هزار یورو !!!
چهاردهم دسامبر، در بیستمین سالگرد تأسیس جنبش صلح‌ستیز حماس، صدای شلیک رگبار گلوله از لوله مسلسلها لحظه‌ای قطع نمی‌شد. کس نمی‌داند چند میلیون فشنگ و گلوله و با چه هزینه‌ای به‌هوا شلیک شدند؟ دود شدند؟ فنا شدند؟
آقای هنیه! از شما می‌پرسم! با هزینه ساخت و پرتاب "قسم‌ها" و شلیک گلوله‌ها، تو این یکسال، چند بیمار در بیمارستان‌های غزه می‌توانستند معالجه شوند؟ چه مقدار دارو می‌توان خرید؟ چند مدرسه می‌شد گشود؟
*
من آدم خوشبینی هستم و آرزو دارم تلاش‌های صلح به ثمر برسند و پول‌های جمع‌آوری شده در پاریس نه صرف خرید مرسدس‌بنزها، نه برای افزایش حقوق سران جنبش یا تأسیس کازینوها، بل که به مصرف حل مشکلات و رفع نارسایی‌ها و نابسامانی‌ها و دفع تنگناهای مردم برسد و دردی را از دردهای متعدد مردم دوا کند.
ولی دریغا، تا آش همین آش و کاسه همین کاسه است، دل‌نگرانم که از همایش پاریس و جمع آوری پنج/شش میلیون یورو، نه دولتی برای ملت فلسطین تشکیل شود و نه بیمارستانی تأسیس، نه مدرسه‌ای احداث و نه کارخانه‌ای راه اندازی شود... دریغ...
بیچاره مردم فلسطین!
*

و بعد التحریر

از وقتی که اینترنت اکسپلورر، ورژن هفت را جایگزین ورژن شش کرده‌ام با مشکلات عدیده‌ای روبرو شده‌ام و روبرو هستم. از جمله این‌که کامنت دونی وبلاگ به‌روی خودم باز نمی‌شود و نمی‌توانم پاسخ دهم محبت‌های دوستان را. پیام‌ها را اما از پستوی وبلاگ، آنجا که باید کامنت‌های رسیده را تأیید و یا حذف کنم، می‌بینم و می‌خوانم.
*
ضمنا بشارت می‌دهم آن گروه از هموطنان غیور را، که بنا به‌ تربیت آخوندی اسلامی‌شان مرا غرق ناسزا و رهین هتاکی و بددهنی می‌کنند، که البته توسل به این فرهنگ بابت حفظ منافع ملت مستضعف فلسطین ‌است، گرنه کس با شخص من عنادی ندارد. این برادران نمی‌فهمند، درک نمی‌کنند این حرف مرا، که می‌گویم: آقای هنیه! با این راه و روشی که در پیش گرفته‌ای هرگز صاحب وطنی نخواهی شد!
آری بشارت باد بر شما هتاکین، که همه ناسزاها را، برای شادی روح رفتگان‌‌‌تان، به حساب 100 واریز کردم.

Weblog Commenting and Trackback by HaloScan.com